فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۴۲
فیک کوک دختر کوچولوی من پارت⁴²
سرم رو چرخوندم دیدم کوک داره بهم یجوری نگاه میکنه منم ترسیدم اومدم یواش یواش فرار کنم که از مچم گرفت و منو دوباره پرت کرد تو بقلش
ات : عامممممم یکاری یادم افتاد باید برم
کوک : نخیر شما هیچ جا نمیری
یکم وول خوردم که منو محکم تر گرفت اوخ اوخ بدجور تحریک شده بود هیچ جوره نمیشد فرار کرد از دستش
ات : ک_کوک میشه ولم کنی ؟
کوک : آره البته بعد از اینکه یکم خوش گذشت
فهمیدم هیچ جوره نمیخواد بیخیال بشه
دستامو بالای سرم از مچ گرفت و ضربدری قفل کرد صورتش رو کم کم آورد نزدیک
( داخل کامنت ها فقطططط لطفا کامنت نزارید گم نشه مرسیییی )
سرم رو چرخوندم دیدم کوک داره بهم یجوری نگاه میکنه منم ترسیدم اومدم یواش یواش فرار کنم که از مچم گرفت و منو دوباره پرت کرد تو بقلش
ات : عامممممم یکاری یادم افتاد باید برم
کوک : نخیر شما هیچ جا نمیری
یکم وول خوردم که منو محکم تر گرفت اوخ اوخ بدجور تحریک شده بود هیچ جوره نمیشد فرار کرد از دستش
ات : ک_کوک میشه ولم کنی ؟
کوک : آره البته بعد از اینکه یکم خوش گذشت
فهمیدم هیچ جوره نمیخواد بیخیال بشه
دستامو بالای سرم از مچ گرفت و ضربدری قفل کرد صورتش رو کم کم آورد نزدیک
( داخل کامنت ها فقطططط لطفا کامنت نزارید گم نشه مرسیییی )
- ۱۱۷
- ۰۲ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط