ناموصن این ازونم طولانی تره دارید کیف میکنیدا😢❤️
🤍💫Bahat Aromam💫🤍
Part 25
که این حرکت نشون میداد حرفای بچه ها به چپشم نیست
با استرس نشستم سر کلاس
نمیدونم چرا من هیچ امتحانی برام مهم نبود
این امتحان برام مهم شده بود، شایدم استاد این امتحان برام مهم بود
تو همین فکرها بودم که صدای جدی و جذابش تو گوشم پیچید و آرامش رو به تک تک سلول هام تزریق کرد
آیکان :بچه ها اصلا استرس نداشته باشید، این یه آزمون کلاسی هست، ما این آزمون رو میگیریم و اشکالاتتون رو متوجه میشیم و حل میکنیم
برگه هارو پخش کرد
یکی از دخترای چاپلوس کلاس که عشوه خرکي میومد گفت:استاد یعنی تاثیر نمیذاره؟
آیکان : اگر عالی باشه چرا اما اگر نه خیر
دختره اهانی گفت و سرشو کرد تو برگه اش
برگه رو که جلوم گذاشت یه کاغذهم روش گذاشت و چشکمی زد و رفت
برگه رو باز کردم
نوشته ی توی برگه:
هنوز قولم رو یادم نرفته، دیشب خیلی خوش گذشت اگه اون قسمت لعنتی رو فاکتور بگیریم
این هم جواب ها:
.......................................................
لبخندی رو لبم اومد
اصلا یادم نبود
تند تند نوشتم جوابا رو
با لبخند رفتم تحویلش دادم
درمقابل لبخندم لبخند ی زد که خوشگلی شو ثابت کرد
رفتم بیرون
مینا اومد قیافه ی گریه به خودش گرفت که خندم گرفت
با همون قیافه گفت:ریدممممممم
خنده ای کردم که قیافشو مثل کارآگاه ها کرد و گفت :ها تو که گفتی هیچی نخوندم اصلا نمیدونم کدوم مبحث بوده، چه تند تند هم واسه من جواب هارو مینوشت ایش
هول کردم و گفتم: چیزه چیز اها چیزه سوالاش خیلی آسون بود قبلشم این مبحث روخوب یاد گرفتم
باشک گفت:منم خرررر
پشت چشمی نازک کردم و گفتم:اختیار دارید دقیقا همون چیزی هستی رو به زبون آوردی گلم
چشم غره ای رفت و فحشی نثارم کرد
مینا:چرا استاد جاتو عوض کرد؟
هول شدم که ادامه داد
:خوب میذاشت میومدی پیش من تقلب میرسوندی اهه
خخ نمیدونست من خودم تقلب کردم
بیخیال شونه ای بالا انداختم
داشتم قهوه مو میخوردم که صدای بم و جذابش بلند شد
وایییی کح دلم برای این صدا ضعف میرهه
آیکان :خانوم صمیمی یه لحظه میآید؟
آروم چشمی گفتم
درحال بلند شدن مینا در گوشم گفت:فکنم قراره گاومون بزاد
اخمی کردم که لبخند ژکوندی زد
از زیر نگاه های کنجکاو بقیه رد شدم و به سمتش رفتم که راه افتاد
ایستاد و برگشت سمتم:چندتا کلاس دیگه داری؟
آروم گفتم:دوتا الان با استاد بهرامی و بعدیش با شما
باشنیدن اسم استاد بهرامی اخماش رفت توهم، حق داشت خیلی هیز بود استادبهرامی
رومنم که قفلی زده بود
ولی با شنیدن اسم خودش اخماش باز شد
آروم گفت:دوست دارم تو رشته ای میخوایی قبول بشی پس، مکثی کرد ادامه داد:دورترین نقطه از کلاس بشین که نبینتت، بعدش هم بیا کوچه پشتی دانشگاه باهم برمیگردیم، چون میریم جایی، تو ماشین بقیشو میگم
باشه ای گفتم که با لبخند رفت
وای که چقدر مهربونیش خوب بود
مینا هرچی پرسید چی گفت منم در جوابش گفتم :خودش منو میرسونه
اونم دید نمیتونه حرف بکشه بیخیال نشست
باهم یه نقطه ی دور نشستیم
مینا:حالا چرا اینجا؟
آروم گفتم :از نگاه های بهرامی خوشم نمیاد
باشه ای گفت
بهرامی وارد شد
با چشم دنبال یکی گشت
رسید به من چشماش برق زد
بزبز قندی همون بهرامی:خانوم صمیمی؟
ای خدااااا
یانا: بله استاد؟
بزبزقندی:بیاید اینجا بشینین
عصبی گفتم :چرا استاد؟
خونسرد گفت :بفرمایید
با عصبانیت بلند شدم
اونجا نشستم داشتم نقشه میکشیدم از بین ببرمش
که تموم شد
با خسته نباشیدش بلند شدیم اومدم برم که گفت:خانوم صمیمی بمونید
عصبی چشمامو بستم و ایستادم تا کارش تموم شه
همه که رفتن اومد سمتم:چرافرار میکنی موشم ؟ من دوست دارم خوب
با عصبانیت چشمامو بستم
#اصکیحرام 💫 🙂
#اصکیحرام
#ادیتناسی
#سم
#خندهدار
#فان
#کیوت
#بامزه
#ادیت
#ساکورا
#اسکول
#ساکورااسکول
#ساکورااسکولادیت
#اصکیحرام
#حمایتپیلیز
#bahataromam
#roman
#bamazeh
#sam
#khandehdar
#edit
#Edit_tanz_nasy_sakora
#fan
#tanz
Part 25
که این حرکت نشون میداد حرفای بچه ها به چپشم نیست
با استرس نشستم سر کلاس
نمیدونم چرا من هیچ امتحانی برام مهم نبود
این امتحان برام مهم شده بود، شایدم استاد این امتحان برام مهم بود
تو همین فکرها بودم که صدای جدی و جذابش تو گوشم پیچید و آرامش رو به تک تک سلول هام تزریق کرد
آیکان :بچه ها اصلا استرس نداشته باشید، این یه آزمون کلاسی هست، ما این آزمون رو میگیریم و اشکالاتتون رو متوجه میشیم و حل میکنیم
برگه هارو پخش کرد
یکی از دخترای چاپلوس کلاس که عشوه خرکي میومد گفت:استاد یعنی تاثیر نمیذاره؟
آیکان : اگر عالی باشه چرا اما اگر نه خیر
دختره اهانی گفت و سرشو کرد تو برگه اش
برگه رو که جلوم گذاشت یه کاغذهم روش گذاشت و چشکمی زد و رفت
برگه رو باز کردم
نوشته ی توی برگه:
هنوز قولم رو یادم نرفته، دیشب خیلی خوش گذشت اگه اون قسمت لعنتی رو فاکتور بگیریم
این هم جواب ها:
.......................................................
لبخندی رو لبم اومد
اصلا یادم نبود
تند تند نوشتم جوابا رو
با لبخند رفتم تحویلش دادم
درمقابل لبخندم لبخند ی زد که خوشگلی شو ثابت کرد
رفتم بیرون
مینا اومد قیافه ی گریه به خودش گرفت که خندم گرفت
با همون قیافه گفت:ریدممممممم
خنده ای کردم که قیافشو مثل کارآگاه ها کرد و گفت :ها تو که گفتی هیچی نخوندم اصلا نمیدونم کدوم مبحث بوده، چه تند تند هم واسه من جواب هارو مینوشت ایش
هول کردم و گفتم: چیزه چیز اها چیزه سوالاش خیلی آسون بود قبلشم این مبحث روخوب یاد گرفتم
باشک گفت:منم خرررر
پشت چشمی نازک کردم و گفتم:اختیار دارید دقیقا همون چیزی هستی رو به زبون آوردی گلم
چشم غره ای رفت و فحشی نثارم کرد
مینا:چرا استاد جاتو عوض کرد؟
هول شدم که ادامه داد
:خوب میذاشت میومدی پیش من تقلب میرسوندی اهه
خخ نمیدونست من خودم تقلب کردم
بیخیال شونه ای بالا انداختم
داشتم قهوه مو میخوردم که صدای بم و جذابش بلند شد
وایییی کح دلم برای این صدا ضعف میرهه
آیکان :خانوم صمیمی یه لحظه میآید؟
آروم چشمی گفتم
درحال بلند شدن مینا در گوشم گفت:فکنم قراره گاومون بزاد
اخمی کردم که لبخند ژکوندی زد
از زیر نگاه های کنجکاو بقیه رد شدم و به سمتش رفتم که راه افتاد
ایستاد و برگشت سمتم:چندتا کلاس دیگه داری؟
آروم گفتم:دوتا الان با استاد بهرامی و بعدیش با شما
باشنیدن اسم استاد بهرامی اخماش رفت توهم، حق داشت خیلی هیز بود استادبهرامی
رومنم که قفلی زده بود
ولی با شنیدن اسم خودش اخماش باز شد
آروم گفت:دوست دارم تو رشته ای میخوایی قبول بشی پس، مکثی کرد ادامه داد:دورترین نقطه از کلاس بشین که نبینتت، بعدش هم بیا کوچه پشتی دانشگاه باهم برمیگردیم، چون میریم جایی، تو ماشین بقیشو میگم
باشه ای گفتم که با لبخند رفت
وای که چقدر مهربونیش خوب بود
مینا هرچی پرسید چی گفت منم در جوابش گفتم :خودش منو میرسونه
اونم دید نمیتونه حرف بکشه بیخیال نشست
باهم یه نقطه ی دور نشستیم
مینا:حالا چرا اینجا؟
آروم گفتم :از نگاه های بهرامی خوشم نمیاد
باشه ای گفت
بهرامی وارد شد
با چشم دنبال یکی گشت
رسید به من چشماش برق زد
بزبز قندی همون بهرامی:خانوم صمیمی؟
ای خدااااا
یانا: بله استاد؟
بزبزقندی:بیاید اینجا بشینین
عصبی گفتم :چرا استاد؟
خونسرد گفت :بفرمایید
با عصبانیت بلند شدم
اونجا نشستم داشتم نقشه میکشیدم از بین ببرمش
که تموم شد
با خسته نباشیدش بلند شدیم اومدم برم که گفت:خانوم صمیمی بمونید
عصبی چشمامو بستم و ایستادم تا کارش تموم شه
همه که رفتن اومد سمتم:چرافرار میکنی موشم ؟ من دوست دارم خوب
با عصبانیت چشمامو بستم
#اصکیحرام 💫 🙂
#اصکیحرام
#ادیتناسی
#سم
#خندهدار
#فان
#کیوت
#بامزه
#ادیت
#ساکورا
#اسکول
#ساکورااسکول
#ساکورااسکولادیت
#اصکیحرام
#حمایتپیلیز
#bahataromam
#roman
#bamazeh
#sam
#khandehdar
#edit
#Edit_tanz_nasy_sakora
#fan
#tanz
۲.۶k
۰۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.