اینم یکی دیگ،پارت قبلی یکم ادا درآورد 😕
🤍💫Bahat Aromam💫🤍
Part 26
یانا:آقای نسبتن محترم، شما چندباری گفتی منم همون چندبار جوابتون رو دادم خوب؟ پس لطف کنید شر درست نکنید و دست از سر من بردارید، این هشدار بود، دفعه ی بعد اینقدر محترمانه نیست، فعلا
اومدم برم سمت در که مچ دستمو گرفت
گره اخم هام کورتر شد
دهنمو باز کردم چیزی بگم که سرشو آورد جلو
همون لحظه در باز شد
خدایا ممنون، ممنون که فرشته نجاتم رو فرستادی
برگشتم با دیدن آیکان برگام ریخت وای خدا، دعوا راه نندازه
آیکان :به به، آقای بهرامی، لاس میزنی پس
بزبزقندی اخمی کرد و گفت:لاس چیه آقای صمیمی؟ نکنه شما باهم فامیلید ؟
و من اون بین در حال سعی کردن بودم، سعی میکردم دستمو آزاد کنم
آیکان عصبی خندید که از ترس ریدم به خودم
اومد جلو دستمو آزاد کرد و دستمو تو دست های قدرتمند خودش گرفت
آیکان :اومممم بزار بگم یجورایی ناموصمه
بزبزقندی:ولی من و اون هم دیگه رو دوست داریم
بهت زده نگاهش کردم
با عصبانیت گفتم:چی میگی!! ببین گفتم هشدارم محترمانه است، ولی از حد گذشتی، درضمن چی میگی؟ واسه خودت میبری و میدوزی ؟ من عاشق توهم، خودتو بمال به خیارر
آیکان لبخندی از سر رضایت رو لبش اومد
آیکان :خوب دیدی که، بانو هم میگه از هیزی دست بکش، بپر بریم یانا، فربود خان دعوتمون کرده بدو
آخ جونی گفتم و دوییدم
لحظه آخر آیکان برگشت سمت بزبزقندی و گفت:بشنوم شایعه درست کردی، ازاین قضیه از زبون تو کسی چیزی شنیده، پوزخندی زد و ادامه داد:خودتو نبود فرض کن
بعد هم رفتیم
کلافه دستی رو صورتش کشید:حیف که استاد کلاس بعدیت خودمم وگرنه دستتو میگرفتم همین الان میرفتیم
با خنده نگاهش کردم که با دیدن لبخندم لبخندی زد
وایییی
آیکان :برو، پیش اون دوستت باش، اسمش مینا بود درسته؟ یچی بخور زود برو سرکلاس
چشم نازی گفتم که رفت منم رفتم پیش مینا
براش گفتم چیشد که گفت:پشمام
کلاسمون با آیکان هم با خنده گذشت
بعد از کلاس همونجا که آیکان گفت رفتم
وایساده بودم که یه ماشین بوق زد
با فکر اینکه مزاحمه با اخم برگشتم اومدم حرف بارش کنم که با دیدن آیکان اخم پرواز کرد جاشو به لبخند داد
سوارشدم
#اصکیحرام 💫 🙂
#اصکیحرام
#ادیتناسی
#سم
#خندهدار
#فان
#کیوت
#بامزه
#ادیت
#ساکورا
#اسکول
#ساکورااسکول
#ساکورااسکولادیت
#اصکیحرام
#حمایتپیلیز
#bahataromam
#roman
#bamazeh
#sam
#khandehdar
#edit
#Edit_tanz_nasy_sakora
#fan
#tanz
Part 26
یانا:آقای نسبتن محترم، شما چندباری گفتی منم همون چندبار جوابتون رو دادم خوب؟ پس لطف کنید شر درست نکنید و دست از سر من بردارید، این هشدار بود، دفعه ی بعد اینقدر محترمانه نیست، فعلا
اومدم برم سمت در که مچ دستمو گرفت
گره اخم هام کورتر شد
دهنمو باز کردم چیزی بگم که سرشو آورد جلو
همون لحظه در باز شد
خدایا ممنون، ممنون که فرشته نجاتم رو فرستادی
برگشتم با دیدن آیکان برگام ریخت وای خدا، دعوا راه نندازه
آیکان :به به، آقای بهرامی، لاس میزنی پس
بزبزقندی اخمی کرد و گفت:لاس چیه آقای صمیمی؟ نکنه شما باهم فامیلید ؟
و من اون بین در حال سعی کردن بودم، سعی میکردم دستمو آزاد کنم
آیکان عصبی خندید که از ترس ریدم به خودم
اومد جلو دستمو آزاد کرد و دستمو تو دست های قدرتمند خودش گرفت
آیکان :اومممم بزار بگم یجورایی ناموصمه
بزبزقندی:ولی من و اون هم دیگه رو دوست داریم
بهت زده نگاهش کردم
با عصبانیت گفتم:چی میگی!! ببین گفتم هشدارم محترمانه است، ولی از حد گذشتی، درضمن چی میگی؟ واسه خودت میبری و میدوزی ؟ من عاشق توهم، خودتو بمال به خیارر
آیکان لبخندی از سر رضایت رو لبش اومد
آیکان :خوب دیدی که، بانو هم میگه از هیزی دست بکش، بپر بریم یانا، فربود خان دعوتمون کرده بدو
آخ جونی گفتم و دوییدم
لحظه آخر آیکان برگشت سمت بزبزقندی و گفت:بشنوم شایعه درست کردی، ازاین قضیه از زبون تو کسی چیزی شنیده، پوزخندی زد و ادامه داد:خودتو نبود فرض کن
بعد هم رفتیم
کلافه دستی رو صورتش کشید:حیف که استاد کلاس بعدیت خودمم وگرنه دستتو میگرفتم همین الان میرفتیم
با خنده نگاهش کردم که با دیدن لبخندم لبخندی زد
وایییی
آیکان :برو، پیش اون دوستت باش، اسمش مینا بود درسته؟ یچی بخور زود برو سرکلاس
چشم نازی گفتم که رفت منم رفتم پیش مینا
براش گفتم چیشد که گفت:پشمام
کلاسمون با آیکان هم با خنده گذشت
بعد از کلاس همونجا که آیکان گفت رفتم
وایساده بودم که یه ماشین بوق زد
با فکر اینکه مزاحمه با اخم برگشتم اومدم حرف بارش کنم که با دیدن آیکان اخم پرواز کرد جاشو به لبخند داد
سوارشدم
#اصکیحرام 💫 🙂
#اصکیحرام
#ادیتناسی
#سم
#خندهدار
#فان
#کیوت
#بامزه
#ادیت
#ساکورا
#اسکول
#ساکورااسکول
#ساکورااسکولادیت
#اصکیحرام
#حمایتپیلیز
#bahataromam
#roman
#bamazeh
#sam
#khandehdar
#edit
#Edit_tanz_nasy_sakora
#fan
#tanz
۲.۰k
۰۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.