ما آدمهایی نبودیم

ما آدمهایی نبودیم...
که یکی را بدرقه نکرده
در را رویِ دیگری باز کنیم،
که تاوان دوست نداشته شدن هایمان را
از دوست داشته شدن هایِ دیگران بگیریم...

ما آدمهایی نبودیم
که دوستت دارم را حس نکرده رویِ زبان بیاوریم،
که دستهایمان هر روز خطوطِ کف دست یکی را از بر شود و آسمانِ چشم هایمان
آیینه ی هزار نفر بوده باشد...

ما آدمهایی بودیم
که به جز لبهایمان
تک تک سلول هایمان دوستت دارم را فریاد میزد،
که دستهامان حافظه داشت
و نقاب بی تفاوتیمان آنقدر بزرگ نبود
که کفافِ پوشاندنِ دلتنگی هایمان برایِ یکی که نبود را بدهد...

ما آدمهایی بودیم...
که تنهاییمان را دو دستی چسبیده بودیم
و با دوستت دارم های گفته و نداشته
تنهایی کسی را عمیق تر نکرده بودیم
و بی کسی را عضو جدانشدنی روزهایش...

ما آدمهایی بودیم
که بلد نبودند اول کسی را به بودن عادت بدهند
و بعد مزه نبودن را به آنها بچشانند...

ما جایگزین کردن را بلد بودیم
شاید بیشتر از هرکس
ما ولی فقط
دلمان نمیخواست
دلمان با یکی باشد
و جسممان کنارِ دیگری
نفس هایِ پر از بغض بکشد،
ما فقط نمیخواستیم چشم کسی جز خودمان
برایِ همیشه از عشق بترسد...

#فاطمه_جوادی

🌺 🌺 کانال هستی
@Channelhasti
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
دیدگاه ها (۵)

هر شب به تو با عشق و طرب می‌گذردبر من زغمت به تاب و تب می‌گذ...

‏شب یعنی من بغلت کنم اونجوری که تو دوس داری و هی موهاتو نواز...

ترسم این است بیایی و صدایم نکنیکوهی از درد ببینی و دعایم نکن...

دل من در قدم یار غریبانه شکستتپش قلب چنان گشت که آئینه شکستل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط