پارت(۳)
پارت(۳)
یهوو
دستشو گذاشت رو با.سنم و منو خوابند رو تخت
+چیکار میکنی؟
_هه از این به بعد هر شب همین اتفاق میوفته
+اما..
دیدم لخت شده منم لخت کرد و واردم کرد و محکم و تند توم تلمبه زد
+ایییی اههههه نکن
_سسسس فقط اه و ناله بشنوم
+ولممم کن
_ساکت شو
بعد از ۱ساعت کوبیدن ولم کرد لباسامو تنم کرد خودشم لباساشو پوشید
+ایییی دلم
_اشکال نداره عادت میکنی
صبح
بیدار شدم رفتم دستشویی دست و صورتمو شستم یک لباس کیوت بلند پوشیدم و رفتم پایین نشستم صبحونه خوردم بعد از غذا داشتم میرفتم بالا که صدای بم تهیونگو شنیدم
_ا/ت
+بله؟
_برو تو اتاق من تا من میام
+چشم
رفتم تو اتاقش رو تخت نشستم که اومد تو درو قفل کرد اومد کنارم نشست و گفت
_ببین تو قراره زن من بشی و مادر بچه های من میدونی که من مافیام پس بچه های من و تو میشن جانشین من خب فقط کافیه فکر سقط یک. بچه به ذهنت خطور کنه که خشم منو ببینی فهمیدی ؟؟
+بله
برگه ازدواجو گذاشت جلوم
_امضاش کن
+اما من نمیخوام ازدواج کنم
_اوک
پاشد دستمو گرفت بردم تو یک اتاق تاریک کمر بندشو در اورد و شروع کرد اولی رو زد تو کمرم
+اییییییئیییی
_پس قصد ازدواج نداری
+بب...خش......ید
_دیگه دیره باید تنبیه شی
بعد از ۱۰۰تا ضربه بی جون گوشه اتاق افتادم اومد براید استایل بغلم کرد و منو برد روی تختش
بعد رفت بیرون و به یکی از خدمتکارا گفت بیاد کمکم کنه
خدمتکار وارد اتاق شد و گفت...........
خب اینم از این پارت
ایندفعه شرطا کمه
شرایط:
لایک:۱۰
کامنت:۵
یهوو
دستشو گذاشت رو با.سنم و منو خوابند رو تخت
+چیکار میکنی؟
_هه از این به بعد هر شب همین اتفاق میوفته
+اما..
دیدم لخت شده منم لخت کرد و واردم کرد و محکم و تند توم تلمبه زد
+ایییی اههههه نکن
_سسسس فقط اه و ناله بشنوم
+ولممم کن
_ساکت شو
بعد از ۱ساعت کوبیدن ولم کرد لباسامو تنم کرد خودشم لباساشو پوشید
+ایییی دلم
_اشکال نداره عادت میکنی
صبح
بیدار شدم رفتم دستشویی دست و صورتمو شستم یک لباس کیوت بلند پوشیدم و رفتم پایین نشستم صبحونه خوردم بعد از غذا داشتم میرفتم بالا که صدای بم تهیونگو شنیدم
_ا/ت
+بله؟
_برو تو اتاق من تا من میام
+چشم
رفتم تو اتاقش رو تخت نشستم که اومد تو درو قفل کرد اومد کنارم نشست و گفت
_ببین تو قراره زن من بشی و مادر بچه های من میدونی که من مافیام پس بچه های من و تو میشن جانشین من خب فقط کافیه فکر سقط یک. بچه به ذهنت خطور کنه که خشم منو ببینی فهمیدی ؟؟
+بله
برگه ازدواجو گذاشت جلوم
_امضاش کن
+اما من نمیخوام ازدواج کنم
_اوک
پاشد دستمو گرفت بردم تو یک اتاق تاریک کمر بندشو در اورد و شروع کرد اولی رو زد تو کمرم
+اییییییئیییی
_پس قصد ازدواج نداری
+بب...خش......ید
_دیگه دیره باید تنبیه شی
بعد از ۱۰۰تا ضربه بی جون گوشه اتاق افتادم اومد براید استایل بغلم کرد و منو برد روی تختش
بعد رفت بیرون و به یکی از خدمتکارا گفت بیاد کمکم کنه
خدمتکار وارد اتاق شد و گفت...........
خب اینم از این پارت
ایندفعه شرطا کمه
شرایط:
لایک:۱۰
کامنت:۵
۱۰.۱k
۱۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.