part 4🍷🕸️
part 4🍷🕸️
بازی کثیف
شرط: ندارع 🍷
کارن: من؟
جانگ کوک: ن پع عمم بیا استراحت دیگ بسه
و تو جیانا خانم میشینی ی گوشه حرفم نمیزنی
جیانا:اوفف باش در گوش اون دختره گفتم
کارن: دیدم اون دختره در گوشم گفت که اگه به حرف داداشم گوش نکنم میکشتم منم بهش گفتم : مهم نیست عزیزم
کارن: بد از چند دست بازی ی بار من بردم و
همه رو اون وقتی باختم از اونجا رفتم
میدونستم الان که باختم مامان و بابا صد در
صد منو به اون پسر شل مغز میدن اوفف
متنفرم ازش گوشیمو در آوردم برای کارلس
زنگ زدم اون دوست پسرم بودم اونم به
خوانوادم به عنوان داماد بردم قبول نکردن و
منو کارلس امشب میخوایم فرار کنیم و بریم
ی زندگی قشنگی رو برای خودمون درست کنیم
امشب بهترین شب بود از کارلس آدرس گرفتم
و رفتم به اون آدرس رفتم تا رسیدم رفتم بغل کارلس
کارلس: کجا بودی جوجه رنگی من؟
کارن: ببخشید عشقم
کارلس: مهم نیست جوجه رنگی من
کارن: حالا کجا میریم؟
کارلس: ی عمارت هستش که خریدمش اونجا زندگی میکنیم
میکنه کارلس: الان ی ماشین میاد میریم
زندگی عاشقانمونو میسازیم
کارن: باش واییی خیلی ذوق دارمم
کارلس: منم جوجه ی من
کارلس: خوب ماشین آمد سوار شیم
کارن: وقتی سوار شدیم دونفرو دیدم که جلو
نشسته بودن قیافشون عجیب بود
کارن: کارلس
کارلس: جانم؟
کارن: اینا کین چرا آنقدر ترسناکن
کارلس: زیر دستامن جوجه من
کارن: کلی سوال برام پیش آمده بود اما
نمیخواستم به هیچی جز خودم و کارلس
فکر کنم بد از ۲ ساعت رسیدیم عمارت
آنقدر بزرگ بود دهنم وا موند
کارلس: پیداه شو
کارن: با کلی ذوق پیاده شدم وقتی دو قدم
برداشتم دو نفر بارونو گرفتن و داشتن منو
ی جایی دیگه میبوردن هی داد زدم کارلس
منو دید و جوابی نداد
کلی گریه کردم منو بردن توی ی انباری
انداختن کلی گریه کردم و با مشت درو میزدم
و میگفتم کارلنجاتم بدهه
کارلس رو خدا نجاتم
هق آنقدر داد زدم گلوم سوزش گرفت ی نفر آمد داخل گفتم
مرده: واییی جیغ جیغو چقدر سرو صدا میکنی
خوب گوش کن ببین چی میگم کارلس همیشه
دخترای مثل ترو با حرفاش خام میکنه و
میاره اینجا و ماهم با اون کارای میکنیم
کارن: من باور نمیکنم
کارن:مرده بازومو گرفت و منو بزرو بردن به ی جا
وقتی داشتیم میرفتیم کارلس رو دیدم بدو
بدو رفتم سمتش منو دیدم اما اهمیتی نداد
انگار حرف اون مرده درست بود
ولی چرا با من اونجوری کرد
مرده منو گرفت برد به ی سالن در از دختر بودن که گریه میکردن و منو انداختن توی اون سالن ی مردی گفت پلیسن کارشو خوب بلده تازه از حرفاش متوجه شدم که پلیسن همون کارلس هستش مارو بردن به ی اتاق بردن گفتن هرکی که پرده داشته باش ی آدم فروخته میشه و آدم درست حسابی هرکس نداشته باشه یا میکشیمش یا برده میکنیم
مارو بردن آزمایشگاه دونه دونه رفتن نوبت من رسید۰
بازی کثیف
شرط: ندارع 🍷
کارن: من؟
جانگ کوک: ن پع عمم بیا استراحت دیگ بسه
و تو جیانا خانم میشینی ی گوشه حرفم نمیزنی
جیانا:اوفف باش در گوش اون دختره گفتم
کارن: دیدم اون دختره در گوشم گفت که اگه به حرف داداشم گوش نکنم میکشتم منم بهش گفتم : مهم نیست عزیزم
کارن: بد از چند دست بازی ی بار من بردم و
همه رو اون وقتی باختم از اونجا رفتم
میدونستم الان که باختم مامان و بابا صد در
صد منو به اون پسر شل مغز میدن اوفف
متنفرم ازش گوشیمو در آوردم برای کارلس
زنگ زدم اون دوست پسرم بودم اونم به
خوانوادم به عنوان داماد بردم قبول نکردن و
منو کارلس امشب میخوایم فرار کنیم و بریم
ی زندگی قشنگی رو برای خودمون درست کنیم
امشب بهترین شب بود از کارلس آدرس گرفتم
و رفتم به اون آدرس رفتم تا رسیدم رفتم بغل کارلس
کارلس: کجا بودی جوجه رنگی من؟
کارن: ببخشید عشقم
کارلس: مهم نیست جوجه رنگی من
کارن: حالا کجا میریم؟
کارلس: ی عمارت هستش که خریدمش اونجا زندگی میکنیم
میکنه کارلس: الان ی ماشین میاد میریم
زندگی عاشقانمونو میسازیم
کارن: باش واییی خیلی ذوق دارمم
کارلس: منم جوجه ی من
کارلس: خوب ماشین آمد سوار شیم
کارن: وقتی سوار شدیم دونفرو دیدم که جلو
نشسته بودن قیافشون عجیب بود
کارن: کارلس
کارلس: جانم؟
کارن: اینا کین چرا آنقدر ترسناکن
کارلس: زیر دستامن جوجه من
کارن: کلی سوال برام پیش آمده بود اما
نمیخواستم به هیچی جز خودم و کارلس
فکر کنم بد از ۲ ساعت رسیدیم عمارت
آنقدر بزرگ بود دهنم وا موند
کارلس: پیداه شو
کارن: با کلی ذوق پیاده شدم وقتی دو قدم
برداشتم دو نفر بارونو گرفتن و داشتن منو
ی جایی دیگه میبوردن هی داد زدم کارلس
منو دید و جوابی نداد
کلی گریه کردم منو بردن توی ی انباری
انداختن کلی گریه کردم و با مشت درو میزدم
و میگفتم کارلنجاتم بدهه
کارلس رو خدا نجاتم
هق آنقدر داد زدم گلوم سوزش گرفت ی نفر آمد داخل گفتم
مرده: واییی جیغ جیغو چقدر سرو صدا میکنی
خوب گوش کن ببین چی میگم کارلس همیشه
دخترای مثل ترو با حرفاش خام میکنه و
میاره اینجا و ماهم با اون کارای میکنیم
کارن: من باور نمیکنم
کارن:مرده بازومو گرفت و منو بزرو بردن به ی جا
وقتی داشتیم میرفتیم کارلس رو دیدم بدو
بدو رفتم سمتش منو دیدم اما اهمیتی نداد
انگار حرف اون مرده درست بود
ولی چرا با من اونجوری کرد
مرده منو گرفت برد به ی سالن در از دختر بودن که گریه میکردن و منو انداختن توی اون سالن ی مردی گفت پلیسن کارشو خوب بلده تازه از حرفاش متوجه شدم که پلیسن همون کارلس هستش مارو بردن به ی اتاق بردن گفتن هرکی که پرده داشته باش ی آدم فروخته میشه و آدم درست حسابی هرکس نداشته باشه یا میکشیمش یا برده میکنیم
مارو بردن آزمایشگاه دونه دونه رفتن نوبت من رسید۰
۱۷.۸k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.