رمان
#رمان
#دختر_خوش_شانس
#BTS
#part:10
*ویو سارا*
سارا:راستش چی بگم،یکم عجیبه برم پیش ۷ تا پسر زندگی کنم
مدیر:باید قبول کنی
سارا:اوکی اینم قبوله
بعد ۱۰ مین اومد کمپانی بعدش رفتم ساک و وسایلم رو آوردم و بعدش رفتیم خونه اعضا
بعد که رسیدیم خونه اعضا یکی از بادیگارد ها درو باز کرد وارد خونه شدیم
حیاط بزرگی داشتن بعدش وارد پذیرایی شدیم که با شوگا مواجه شدیم
من الان باید از خوشحالی پرواز میکردم اما من الان خیلی خونسردم
شوگا:سلام مدیر،این دختر کیه؟
مدیر:سلام شوگا،همتون بیاید که توضیح بدم
شوگا همه اعضا رو صدا کرد که همه اشون جمع شدن و با تعجب نگاهم میکرده که جونگکوک و جین و تهیونگ باهم گفتن
سه تاشون باهم:عه این دختره؟!
مدیر:میشناسینش؟
سه تاشون باهم:اره
مدیر:از کجا؟
جونگکوک:اومده بود کنسرتمون خیلی ساکت و بی هیجان بود
تهیونگ:اره کاملا سرد بود و هیچ واکنشی نشون نداد
جین:ولی دفترای خوشکلی داشت
تهیونگ:یااااااااا جین هیونگ حالا تو به این توجه کردی توهم!
جین:والا
مدیر:خب بچه ها اون از این به بعد مدیر برنامتونه و باهاتون زندگی میکنه
همشون باهم با صورت متعجب:چی؟باما زندگی میکنه؟چرا؟
مدیر:اره باهاتون زندگی میکنه اعتراضی وجود نداره همین
جی هوپ:جونگکوک مطمئنی همونه که روحیه برا کنسرت نداشت
جونگکوک:اره خودشه
مدیر:خب دیگه من میرم شما هم باید باهاش بسازید و بله اذیتش نکنید اون خطرناکه
مدیر که رفت من به همشون زل زده بودم
سارا:سلام،من سارا هستم،مدیر برنامه جدیدتون
همشون:سلام
سارا:میشه بگید اتاقم کجاست؟
جیمین:اون اتاق خالیه میتونی اونجا بمونی
سارا:ممنون
رفتم تو اتاق و وسایلم رو چیدم و از اتاق زدم بیرون تهیونگ روبه روم بود
با اینکه ارزوم دیدن تهیونگ بود امااااا الان من هیچ احساس و هیجانی ندارم
کوک از اتاقش اومد بیرون و ازونجایی که تشنم بود ازش پرسیدم
سارا:از کجا میتونم آب بخورم
اول خندید و بعد گفت:واقعا به ما بی محلی میکنی؟چون انگار داری با دوستات حرف میزنی
سارا:پشت هر کاری اتفاقی هست و ببخشید از این به بعد رسمی حرف میزنم،الان از کجا میتونم اب بخورم
جونگکوک:نه من قصد بدی نداشتم اتفاقا خوشم اومد باهامون راحتی،بله آب اونجا هست
رفتم و اب خوردم و اونم رفت اتاقش شب شده بود پس رفتم و شام درست کردم و صداشون زدم
جین:اوووووووو چه بوی خوبی میاد،حتما خیلی خوش مزست،نمیدونستم بلدی آشپزی کنی
سارا:ما که تازه آشنا شدیم از کجا میخوای بدونی
جین:آه اره درسته😅
نامجون:اوکی بچه ها بیاید بشینیم بخوریم
داشتم میرفتم اتاقم که تهیونگ صدام کرد
تهیونگ:کجا میری؟مگه نمیخوای شام بخوری؟
#دختر_خوش_شانس
#BTS
#part:10
*ویو سارا*
سارا:راستش چی بگم،یکم عجیبه برم پیش ۷ تا پسر زندگی کنم
مدیر:باید قبول کنی
سارا:اوکی اینم قبوله
بعد ۱۰ مین اومد کمپانی بعدش رفتم ساک و وسایلم رو آوردم و بعدش رفتیم خونه اعضا
بعد که رسیدیم خونه اعضا یکی از بادیگارد ها درو باز کرد وارد خونه شدیم
حیاط بزرگی داشتن بعدش وارد پذیرایی شدیم که با شوگا مواجه شدیم
من الان باید از خوشحالی پرواز میکردم اما من الان خیلی خونسردم
شوگا:سلام مدیر،این دختر کیه؟
مدیر:سلام شوگا،همتون بیاید که توضیح بدم
شوگا همه اعضا رو صدا کرد که همه اشون جمع شدن و با تعجب نگاهم میکرده که جونگکوک و جین و تهیونگ باهم گفتن
سه تاشون باهم:عه این دختره؟!
مدیر:میشناسینش؟
سه تاشون باهم:اره
مدیر:از کجا؟
جونگکوک:اومده بود کنسرتمون خیلی ساکت و بی هیجان بود
تهیونگ:اره کاملا سرد بود و هیچ واکنشی نشون نداد
جین:ولی دفترای خوشکلی داشت
تهیونگ:یااااااااا جین هیونگ حالا تو به این توجه کردی توهم!
جین:والا
مدیر:خب بچه ها اون از این به بعد مدیر برنامتونه و باهاتون زندگی میکنه
همشون باهم با صورت متعجب:چی؟باما زندگی میکنه؟چرا؟
مدیر:اره باهاتون زندگی میکنه اعتراضی وجود نداره همین
جی هوپ:جونگکوک مطمئنی همونه که روحیه برا کنسرت نداشت
جونگکوک:اره خودشه
مدیر:خب دیگه من میرم شما هم باید باهاش بسازید و بله اذیتش نکنید اون خطرناکه
مدیر که رفت من به همشون زل زده بودم
سارا:سلام،من سارا هستم،مدیر برنامه جدیدتون
همشون:سلام
سارا:میشه بگید اتاقم کجاست؟
جیمین:اون اتاق خالیه میتونی اونجا بمونی
سارا:ممنون
رفتم تو اتاق و وسایلم رو چیدم و از اتاق زدم بیرون تهیونگ روبه روم بود
با اینکه ارزوم دیدن تهیونگ بود امااااا الان من هیچ احساس و هیجانی ندارم
کوک از اتاقش اومد بیرون و ازونجایی که تشنم بود ازش پرسیدم
سارا:از کجا میتونم آب بخورم
اول خندید و بعد گفت:واقعا به ما بی محلی میکنی؟چون انگار داری با دوستات حرف میزنی
سارا:پشت هر کاری اتفاقی هست و ببخشید از این به بعد رسمی حرف میزنم،الان از کجا میتونم اب بخورم
جونگکوک:نه من قصد بدی نداشتم اتفاقا خوشم اومد باهامون راحتی،بله آب اونجا هست
رفتم و اب خوردم و اونم رفت اتاقش شب شده بود پس رفتم و شام درست کردم و صداشون زدم
جین:اوووووووو چه بوی خوبی میاد،حتما خیلی خوش مزست،نمیدونستم بلدی آشپزی کنی
سارا:ما که تازه آشنا شدیم از کجا میخوای بدونی
جین:آه اره درسته😅
نامجون:اوکی بچه ها بیاید بشینیم بخوریم
داشتم میرفتم اتاقم که تهیونگ صدام کرد
تهیونگ:کجا میری؟مگه نمیخوای شام بخوری؟
۱۰.۳k
۰۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.