خوناشامجذابمن

#خوناشام_جذاب_من🫴🏻🍷
#پارت8 و9

دلم برای سولی تنگ شده بود.

سولی تنها کسی بود که درکم میکرد. تنها خانوادم تنها کسی که براش اهمیت داشتم.

بعد از اینکه از پیش اون خانواده ی نحس و مسخذه رفتم فقط سولی برام موند

هیچوقت یادم نمیره چجوری طردم کردن

مگه منو سولی بچشون نبودم!

فقط اسم مادرو پدرو یدک میکشیدن.

کلی نیش کنایه بهمون میزدن فقط بخاطر اینکه منو سولی دختر بودیم.

اون 2 نفر از اول پسر دوست داشته بودن ولی از شانس بد منو سولی ما دختر شدیم اون جهنم، نیش کنایه ها برامون عادی شده بود


راستش همیشه پشت این دختر شاد که من هستم یه دختر افسرده بوده.

اگه اون 2 نفر وجود نداشتن قطعا آدم شادتری بودم.

اشکی که روی گونم فرود اومده بودو پس زدمو سعی کردم به اون گذشته نحس فکر نکنم.
٠٠٠٠٠٠

کارهامون که تموم شد وارد اتاقمون شدیم. اتاق کوچیکی بود. خیلی کوچیک

لعنتیی

گشنمون بود. انگار زندانی نگه داشتن که بهشون غذا نمیدن.

البته اینکه زندانی هم بودیم بی تاثیر نبود. 😂

با یادآوری اینکه داخل هودیم همیشه آدامس و شکلات هست سریع به طرف هودیم حمله کردم.

داخل جیباشو که نگاه کردم.
انگار که دنیارو بهم داده باشن جیغی از سر خوشحالی کشیدم

یونا که از فرط خستگی روی یکی از تختا دراز کشیده بود از جا پرید عصبانی رو بهم گفت: ـ

=چته روانی! ٠

با خوشحالی رو بهشون لب زدم: ـ

+نگاه کنید داخل جیب هودشم 2 تا شکلاتو 3 تا آدامسه

یسسسسس

یوری اومد پیشمونو با خونسردی گفت:

_فقط بخاطر این جیغ زدی

+آرههههه

آدامسارو یکی برا خودم برداشتمو 2 تای دیگه رو به یوری و یونا دادم

اون دوتا شکلاتم نصف کردیمو خوردیم
........

توی افکار خودم غرق شده بودم که ندیمه ای وارد اتاق شدو سینی غذارو گذاشتو رفت

یونا با خوشحالی سمت سینی رفت

اما یهو لبخند رو لبش ماسیدو با بدبختی گفت:

=کیمچیه!

منو یوری با خوشحالی رفتیمو شروع کردیم به خوردن.

اما از اونجایی که یونا از کیمچی بدش میومد اخمی کردو گفت:

=من نمیخورم.

از بچگی از کیمچی بدش میومد.

مثل اونایی که شکست عشقی خورده رفت دوباره نشست رو تخت

اما چند دقیقه ای نگذشته بود که صدای قارو قور

شکمش بلند شد

با صدای بلندی خندیدم که یونا اخمی کرد٠گفت:

=مرضض؛ خب گشنمه!

و پاشد اومد پیشمون حالا مجبور بود کیمچیشو بخوره

بعد از خوردن غذا خوابیدیم
و سیاهی مطلق......
دیدگاه ها (۲)

٪خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت10صبح با نور خورشید از جام بلند شدمو...

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت11«ویو تهیونگ» با ولع داشتم خونشو می...

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت7یعنیی میمیریم؟ اصلا ما چرا باید به ...

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت6«ویو یوری» باورم نمیشههیعنی منم خون...

چند پارتی جونگکوک🐰عشق

#invisiblelovePart_11هائون:نهجونگکوک: خوبههائون:کی؟ نکنه ماف...

part:4- اونوقت با چی میخوای منو ببری نکنه میخوای منو تا اتوب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط