خوناشامجذابمن
#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻
#پارت7
یعنیی میمیریم؟
اصلا ما چرا باید به این پیک نیک نحس میامدیم
که به این سرنوشت دچار بشیم؟
ولی الان ففط این حرفا نبود یا باید فرار میکردیم یا باید نامه مرگمونو امضا میکردیم
اخخخخ ننهههه کجایی که ببینی بچت بمردههه
بیا این حرف تهیونگ ات پوزخندی زدو چیزی نگفت.
تهیونگ دوباره چندتا بادیگارد صدا زدو بهشون دستور داد مارو ببرن
مثل حیوون مارو دنبالشون میکشیدین. به جای خیلییی بزرگی رسیدیم که فکر کنم آشپزخونش بود.
بادیگاردا به یه خانم پیر چیزی گفتن و رفتن.
همون لحطه اون خانم پیر اومد پیشمون و با مهربونی گفت:
×سلام دخترای عزیزم من. من هانی هستم سرخدمت اینجا؛ با من بیاید
زن خیلی مهربونی بود شاید بتونیم بهش اعتماد کنیم.
به دنبالش راه افتادیم. وارد یه اتاقی شدو 3 تا لباس داد به دستمون با تعجب پرسیدم: ٠
_اینا چیه؟
هانی لبخندی زدو گفت:
×لباس هاتون
لباسو گرفتم، قشنگ بود اما متاسفانه برای خدمتکار بودنمون بود حتی فکرشم نمیکردم باید کلفتی یه خوناشامو بکنم
تشکری کردمو لبخند زورکی زدم
هانی ادامه داد:
×دنبالم بیاید تا قصرو بهتون نشون بدم
.........
بعد از اینکه قصرو بهمون نشون داد یه اتاق بهمون داد که اتاق ساده بود و باید اونجا میخوابیدیم.
#پارت7
یعنیی میمیریم؟
اصلا ما چرا باید به این پیک نیک نحس میامدیم
که به این سرنوشت دچار بشیم؟
ولی الان ففط این حرفا نبود یا باید فرار میکردیم یا باید نامه مرگمونو امضا میکردیم
اخخخخ ننهههه کجایی که ببینی بچت بمردههه
بیا این حرف تهیونگ ات پوزخندی زدو چیزی نگفت.
تهیونگ دوباره چندتا بادیگارد صدا زدو بهشون دستور داد مارو ببرن
مثل حیوون مارو دنبالشون میکشیدین. به جای خیلییی بزرگی رسیدیم که فکر کنم آشپزخونش بود.
بادیگاردا به یه خانم پیر چیزی گفتن و رفتن.
همون لحطه اون خانم پیر اومد پیشمون و با مهربونی گفت:
×سلام دخترای عزیزم من. من هانی هستم سرخدمت اینجا؛ با من بیاید
زن خیلی مهربونی بود شاید بتونیم بهش اعتماد کنیم.
به دنبالش راه افتادیم. وارد یه اتاقی شدو 3 تا لباس داد به دستمون با تعجب پرسیدم: ٠
_اینا چیه؟
هانی لبخندی زدو گفت:
×لباس هاتون
لباسو گرفتم، قشنگ بود اما متاسفانه برای خدمتکار بودنمون بود حتی فکرشم نمیکردم باید کلفتی یه خوناشامو بکنم
تشکری کردمو لبخند زورکی زدم
هانی ادامه داد:
×دنبالم بیاید تا قصرو بهتون نشون بدم
.........
بعد از اینکه قصرو بهمون نشون داد یه اتاق بهمون داد که اتاق ساده بود و باید اونجا میخوابیدیم.
- ۴.۳k
- ۲۴ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط