شیش سال پیش شنیدیم سرطان داره

- شیش سال پیش شنیدیم سرطان داره ،
قلبمون له شد ولی گفتیم سرطانِ دیگه ترسناك نیس ، خوب میشی . .
اما رفته رفته بدتر شد دیگه چیزی ازش نمونده بود ،
همه ناامید شدیم حتی بعضیا میگفتن چرا تموم نمیشه راحت بشه ?!
اخه خیلی درد میکشید .
وسطِ شیمی درمانی با موهایِ نیمه ریخته پسری عاشقش شد ، اینم استقبال کرد . .
ولی باباش مخالف بود میگفت شدنی نیست ، دخترم مسافرِ امروز و فرداست انصاف نیست پسرِ مردم بدبخت‌شه !
ولی پسرِ هربار این جمله رو تکرار میکرد :
± بدونِ فاطمه میمیرم !
باباش کم‌کم کوتاه اومد میگفت خودش از شرایط خسته میشه ، عشق از سرش میفته میزاره میره ،
ولی پسرِ قلب شده بود تو سینه‌یِ فاطمه می‌تپید این تپش هر روز فاطمه رو قوی تر و پسرِ رو مصمم‌تر میکرد ؛
یه روز دکتر بعد از کلی ازمایش گفت :
فعلا بیماری مهار شده ولی احتمال برگشت هست . .
البته دیگه هیچ وقت نمیتونه مادرشه !
نمیدونم واسه یه عاشق این چیزا چقدر مهمه ولی واسه اینا
ك اصلا مهم نبود ، بدونِ ترس از آینده
ازدواج کردن از برگشت سرطان خبری نشد ك هیچ چهار سال بعدش دخترِشونم به دنیا اومد :)!🌱'🫀
قشنگه‌نه؟!
#عکس، #عشق، #داستان_کوتاه
#امید ، #سرطان ، #ویسگون
دیدگاه ها (۱۹)

هنوزم‌چشمای‌تو‌مثل‌شبای‌پرستارس...(: #کلیپ ، #اهنگ ، #ویسگون

اولین بارش بود که می‌اومد توی اتاق عمل ؛ کم سن و سال بود . ....

همه شب دست به دامان خدا تاسحرمکه خدا از تو خبر دارد و من بی ...

قوربونت برم باید زودتر از این حرفا میومدی پیشم...(: #کلیپ ، ...

حس های ممنوعه🍷🥂۱۰

رفتم و برگشتم جز باباش هیچ کس در منزل نبود از باباش پرسیدم د...

بیب من برمیگردمپارت : 55دستبند رو دستم کردم و گردنبندم گردنم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط