زیاد پیش آمده خیلی زیاد
زیاد پیش آمده، خیلی زیاد ...
که حوصله خودم را هم نداشته ام ...
ولی با همان حال ...
حرف های دیگران را گوش بوده ام ...
زیبایی هایشان را چشم ، و زخم هایشان را مرهم ...
زیاد پیش آمده که کم آورده ام و با کوهی از بغض ...
نشسته ام روبروی آدم ناامیدی و به حال و هوای زندگی ...
برش گردانده ام ...
زیاد پیش آمده که هر شب ، اشک هایم را زیر سکوت بالشم پنهان کرده ام ...
و هر صبح ، با لبخندی به پهنای تمام حسرت های جهان ...
شانه ای محکم بوده ام برای درمندان...
خدایا به شانه ی محکم و امنت نیاز دارم .....
که حوصله خودم را هم نداشته ام ...
ولی با همان حال ...
حرف های دیگران را گوش بوده ام ...
زیبایی هایشان را چشم ، و زخم هایشان را مرهم ...
زیاد پیش آمده که کم آورده ام و با کوهی از بغض ...
نشسته ام روبروی آدم ناامیدی و به حال و هوای زندگی ...
برش گردانده ام ...
زیاد پیش آمده که هر شب ، اشک هایم را زیر سکوت بالشم پنهان کرده ام ...
و هر صبح ، با لبخندی به پهنای تمام حسرت های جهان ...
شانه ای محکم بوده ام برای درمندان...
خدایا به شانه ی محکم و امنت نیاز دارم .....
- ۳.۳k
- ۲۱ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط