از خواب بلند شدم رفتم آشپز خونه که دیرم بابام تو آشپزخون

+از خواب بلند شدم رفتم آشپز خونه که دیرم بابام تو آشپزخونس سلام
&هوم غذا کو هرزه
+گرمش میکنم الان
&اهه چقدر بدردنخوری نمیخورم دست پختتو
+.......
&امروز خانواده جئون جونگ کوک میان خودشم میاد قرار ازدواج کنی بدون مخالفتی قبول میکنی
+چ.چی
&کر بودی
+ن.نه م.من‌م.میرم‌اتاقم
&گمشو
+رفتم اتاقم یعنی چی ازدواج کنم ... ازدواج اجباری چرا انقدر من بدبختمممممم هقققق ساعت ۶ بود رفتم حموم و اومدم یه لباس پوشیدم( لباس 👆)
_چیییییی
* ساکت
_بابا تو هم
٪اره متاسفم ولی سود خوبی داره
_باورم نمیشه شما دارین به خاطر سود منو به ازدواج اجباری اونم با دختری که اصلا دوسش ندارم و هرزس میخواین ازدواج کنم واقعا متاسفم
* خفه شو و برو بالا حاظر شو
_باشه ولی هیچ وقت این رفتار رو فراموش نمیکنم
داشتم حاظر میشدم قول میدم زندگی رو حرومش کنم
رفتیم سوار ماشین شدیم و راه افتادیم و رفتم تو عمارت
&خوش اودین
+سلام
&* سلام عزیزم
_سلام ( سرد )
۵ دقیقه بعد
٪خب برین صحبت کنین
+_چشم
+من اتاقم تمش مشکی بود من افسرده بودم بعد فوت مامانم ولی خودمو عالی نشون میدادم هیچی از این موضوع خبر نداره حتی بابام
_ببین هرزه من اصلا دوست ندارم با تو ازدواج کنم ولی من مجبورم پس وقتی ازدواج میکنیم به کل من گاری نداری تا این ماجرا میخره تموم شه
+هرزه ؟ باشه تو هم بگو هرزه ولی اصلا مهم نیست ولی یذره فکر کن به نظرت یه دختر ۲۱ ساله دوست داره ازدواج اجباری کنه ؟
_به من ربطی نداره و بهم احترام میزاری فهمیدی ؟
+هوم
دیدگاه ها (۰)

_رفتیم پایین ٪حرفاتون تموم شد +_بله ٪خوبه پس فردا شب عروسی ف...

+تا ببینم تا چه حدی افردم وقتی تو اتاق تنهام یا هر جیی که تن...

ازدواج اجباری شخصیت ها : ا.ت +جانگ کوک _ بابای ا.ت & بابای ک...

÷جیمین داداش میشه کارای ترخیصو انجام بدی پولشو بهت میدم _یاا...

:تهیونگ: اون موضوع رو بسپار به من، من حلش می کنما/ت: خب ...

پارت بیستو هفتمرفتم و داخل شدم مامانم:الهی فداتشم اومدی!نمید...

پارت ۱۰آلیا. خب عکس ها آماده شددینا. اوکی بده به من اوم خیلی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط