~♡*پیوند خونین*♡~p25
رِی انگشت چینوکو و چینوکو گردن رِی را میخوردند و هر دو لذت میبردند
بعد از دقایقی بدن رِی شل و بی جان شد
چینوکو کم خونی اش را درمان کرد
بعد از حدود نیم ساعت بدن چینوکو گرم گرم شد و کم خونی اش کاملا رفع شد
الباقی خون رِی را درمان کرد و در آغوش کشید
بوسه ای به گردنش زد و زخمش را درمان کرد : ممنونم
رِی با چشمانی خمار به چینوکو چشم دوخت : خوشحالم که گرم شدی
چینوکو : دوسداری بدن پارتنرت گرم باشه ؟
رِی خجالت زده شد : تا حدی
چینوکو لبخندی زد : خوبه ...
پس از کمی مکث : معیارات چیه ؟
رِی کمی فکر کرد
آنقدر معیار ها و افکارش زیاد بود که چینوکو از بیان زبانی منصرف شد و ذهنش را خواند
سر رِی را نوازش کرد و لبخند زد : رعایتشون میکنم برات
گونه های رِی گل انداخت
چینوکو باز نشست و رِی را براید استایل روی پاهایش گذاشت و در آغوشش کشید
ماشین حرکت کرد
بعد از ۱۰ دقیقه به شهر بازی میرسند
رِی سرش را روی بازوی چینوکو گذاشته بود و چشمانش را بسته بود
چینوکو بوسه ای به گونه ی رِی میزند: نفسم؟میخوای ببینی کجاییم؟
رِی آرام چشمانش را خوابالود باز کرد : کجا؟
چینوکو نگاهی به بیرون کرد و سپس به رِی : میخوای خودت ببینی ؟
رِی دستانش را روی شانه و گردن چینوکو به عنوان تکیه گاه حلقه کرد و سرش را بالا آورد
با دیدن شهر بازی چشمانش برق زد : شهره بازییییییی😍
بوسه ی درشت و آب داری از گونه ی چینوکو گرفت
سریع از رویش کنار رفت
بدون مکث در را باز کرد که پیاده شود
که چینوکو دستش را دور شکمش حلقه کرد : کجا بدون من
بغلش کرد و پیاده شدند
رِی بیتابی کرد : بزارم زمیننننن ، موخوام بدوعمممممم
چینوکو رِی را زمین گذاشت : میخوای مسابقه بدیم تا در ورودی ؟
رِی مشتاقانه : آره😍
...
پارت بعد پس فردا
بعد از دقایقی بدن رِی شل و بی جان شد
چینوکو کم خونی اش را درمان کرد
بعد از حدود نیم ساعت بدن چینوکو گرم گرم شد و کم خونی اش کاملا رفع شد
الباقی خون رِی را درمان کرد و در آغوش کشید
بوسه ای به گردنش زد و زخمش را درمان کرد : ممنونم
رِی با چشمانی خمار به چینوکو چشم دوخت : خوشحالم که گرم شدی
چینوکو : دوسداری بدن پارتنرت گرم باشه ؟
رِی خجالت زده شد : تا حدی
چینوکو لبخندی زد : خوبه ...
پس از کمی مکث : معیارات چیه ؟
رِی کمی فکر کرد
آنقدر معیار ها و افکارش زیاد بود که چینوکو از بیان زبانی منصرف شد و ذهنش را خواند
سر رِی را نوازش کرد و لبخند زد : رعایتشون میکنم برات
گونه های رِی گل انداخت
چینوکو باز نشست و رِی را براید استایل روی پاهایش گذاشت و در آغوشش کشید
ماشین حرکت کرد
بعد از ۱۰ دقیقه به شهر بازی میرسند
رِی سرش را روی بازوی چینوکو گذاشته بود و چشمانش را بسته بود
چینوکو بوسه ای به گونه ی رِی میزند: نفسم؟میخوای ببینی کجاییم؟
رِی آرام چشمانش را خوابالود باز کرد : کجا؟
چینوکو نگاهی به بیرون کرد و سپس به رِی : میخوای خودت ببینی ؟
رِی دستانش را روی شانه و گردن چینوکو به عنوان تکیه گاه حلقه کرد و سرش را بالا آورد
با دیدن شهر بازی چشمانش برق زد : شهره بازییییییی😍
بوسه ی درشت و آب داری از گونه ی چینوکو گرفت
سریع از رویش کنار رفت
بدون مکث در را باز کرد که پیاده شود
که چینوکو دستش را دور شکمش حلقه کرد : کجا بدون من
بغلش کرد و پیاده شدند
رِی بیتابی کرد : بزارم زمیننننن ، موخوام بدوعمممممم
چینوکو رِی را زمین گذاشت : میخوای مسابقه بدیم تا در ورودی ؟
رِی مشتاقانه : آره😍
...
پارت بعد پس فردا
- ۳.۵k
- ۰۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط