وقتی برادر نا تنیت به فاکت میده...
وقتی برادر نا تنیت به فاکت میده...
پارت ۳
رفتم تو مهمونی
چان اومد سمتم(علامت چان)&
&به به خانم ات
سلام چان
&سلام
خوبی؟
&اره ولی خیلی بی وفایینیومدی بهم سر بزنی
خندیدن این روزا من مشغول طراحیم نمیتونم حتی سرم و بخارونم
&واقعا خیلی هنرمندی بیا اینو بنوش
ممنون.... گرفتم شراب
جرعه ای از شراب تو لیوان خوردم یهو گوشیم زنگ خورد
دیدم تهیونگه
جواب دادم
بله
_کدوم گوری رفتی
به توچه
_لوکیشن بده
نمیخوام
_دارم با زبون خوش بهت میگم لوکیشن بده
هوف..... باشه
لوکیشن و براش فرستادم بعد لز چند دقیقه دیدم جلو در خونه چان وایستاده میدونستم بیاد تو مهمونی یه دعوایی راه میندازه رفتم پیش چان ازش خداحافظی کردم گفتم برام کارپیش اومده باید برم خونه... اومدم بیرون از مهمونی
_به به میبینم مهمونی رو اومدی
ت.... تهیونگ ترسیده
اومد خم شد و توگوشم خمار گفت
_گفتم وقتی رفتی مهمونی جرت میدم
بغض داشت خفم میکرد هیچی نگفتم دستم و کشید و برد تو ماشین نشستم
روبه خونه راه افتاد.... وقتی رسیدیم دستم و جوری گرفت و کشید که دستم قرمز شده بود
بغضم ترکید اروم گفتم ولم کن ولی خیلی عصبانی بود منو برد تو اتاقش در و پشت سرمون قفل کرد من رفتم عقب که دیدم در حموم اتاقش بازه سریع رفتم تو حموم در و قفل کردم.... اومد در حموم و محکم میزد
_ات بیا بیرون
با گریه نمیخوام بیام بیرون منو میکشی
_بیا بیرون
نمیخوام
_بیا بیرون تا در و نشکستم
در و اروم باز کردم انگار وقتی دید حالم بده دلش به رحم اومد....
_بهت گفتم نری به اون مهمونی
ببخشید... خب من تو خونه تنهام حوصلم سر میره
_حوصلت سر میره؟
اره.... اومد جلو و شروع کرد منو ببوسه خشن میبوسید منم همراهیش کردم یهو لب پایینم و گاز گرفت مزه خون و تو دهنم حس میکردم بعد از سه دقیقه نفسمون گرفت از لبام دل کند رفت سراغ گردنم روی گردنم کیس مارک های بنفش میزاشت یهو لباسم و تو تنم پاره کرد
تهیونگ این لباس مورد علاقم بود
_عه لباس خوب پوشیدی برای اون ع*وضی
نه تهیونگ
_وقتی پارت کردم میفهمی
وقتی اینو گفت باز به کارش ادامه داد...
ادامه دارد
پارت ۳
رفتم تو مهمونی
چان اومد سمتم(علامت چان)&
&به به خانم ات
سلام چان
&سلام
خوبی؟
&اره ولی خیلی بی وفایینیومدی بهم سر بزنی
خندیدن این روزا من مشغول طراحیم نمیتونم حتی سرم و بخارونم
&واقعا خیلی هنرمندی بیا اینو بنوش
ممنون.... گرفتم شراب
جرعه ای از شراب تو لیوان خوردم یهو گوشیم زنگ خورد
دیدم تهیونگه
جواب دادم
بله
_کدوم گوری رفتی
به توچه
_لوکیشن بده
نمیخوام
_دارم با زبون خوش بهت میگم لوکیشن بده
هوف..... باشه
لوکیشن و براش فرستادم بعد لز چند دقیقه دیدم جلو در خونه چان وایستاده میدونستم بیاد تو مهمونی یه دعوایی راه میندازه رفتم پیش چان ازش خداحافظی کردم گفتم برام کارپیش اومده باید برم خونه... اومدم بیرون از مهمونی
_به به میبینم مهمونی رو اومدی
ت.... تهیونگ ترسیده
اومد خم شد و توگوشم خمار گفت
_گفتم وقتی رفتی مهمونی جرت میدم
بغض داشت خفم میکرد هیچی نگفتم دستم و کشید و برد تو ماشین نشستم
روبه خونه راه افتاد.... وقتی رسیدیم دستم و جوری گرفت و کشید که دستم قرمز شده بود
بغضم ترکید اروم گفتم ولم کن ولی خیلی عصبانی بود منو برد تو اتاقش در و پشت سرمون قفل کرد من رفتم عقب که دیدم در حموم اتاقش بازه سریع رفتم تو حموم در و قفل کردم.... اومد در حموم و محکم میزد
_ات بیا بیرون
با گریه نمیخوام بیام بیرون منو میکشی
_بیا بیرون
نمیخوام
_بیا بیرون تا در و نشکستم
در و اروم باز کردم انگار وقتی دید حالم بده دلش به رحم اومد....
_بهت گفتم نری به اون مهمونی
ببخشید... خب من تو خونه تنهام حوصلم سر میره
_حوصلت سر میره؟
اره.... اومد جلو و شروع کرد منو ببوسه خشن میبوسید منم همراهیش کردم یهو لب پایینم و گاز گرفت مزه خون و تو دهنم حس میکردم بعد از سه دقیقه نفسمون گرفت از لبام دل کند رفت سراغ گردنم روی گردنم کیس مارک های بنفش میزاشت یهو لباسم و تو تنم پاره کرد
تهیونگ این لباس مورد علاقم بود
_عه لباس خوب پوشیدی برای اون ع*وضی
نه تهیونگ
_وقتی پارت کردم میفهمی
وقتی اینو گفت باز به کارش ادامه داد...
ادامه دارد
۲۳.۳k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.