پارت۷
#پارت۷
از بیرون صدای تفنگ اومد اولش یکمی ترسیدم اما بعدش بیخیال شدم و رفتم اتاقم.
Taehung:
هنوز نرفته بودم حموم که از بیرون صدای شلیک اومد. کنجکاو شدم و رفتم بیرون ببینم چه خبره.
رفتم و دیدم یه نفر داره نگهبانای عمارتم رو میکشه زود رفتم کلتمو برداشتم و رفتم اونجا.
مینهو( همون دستیار سوهو): به به ببین کی اینجاست.
تهیونگ: اومدی انتقام سوهو رو بگیری نه؟ ولی من به جاش قراره تورو بفرستم پیش سوهو جونت.
مینهو: اگه مردی تفنگو بزار زمین و بیا بجنگیم.
تهیونگ : هه قبوله
کلتمو انداختم زمین و بهش حمله کردم.
*چند مین بعد*
اخرین مشتم رو هم زدم و از روش پا شدم.
تهیونگ: دیگه جرعت کن و بازم بیا اینجا.
اونو همونجا گذاشتم بمونه و خودم اومدم خونه.
هنوز به وقت ناهار مونده بود. رفتم حموم
بلاخره از حموم اومدم بیرون و رفتم به اتاق کارم.
*شب*
Y/n:
اومدم پذیرایی که ببینم اونجا هم چه خبره که چشمم به یه دفتر چه افتاد.
کنجکاو شدم و اونو برداشتم و با اخرین سرعتم رفتم تو اتاقم.
Taehung:
از اشپزخونه اومدم بیرون که ات رو دیدم که مثل برق از کنارم رد شد.
چش شده اون؟؟
بیخیال شدم و رفتم پذیرایی که دفتر خاطراتمو بردارم اما پیداش نکردم.
وای بدبخت شدم. اگه اون دفتر به دست ات بیوفته خیلی بد میشه
من تو اون دفتر کل زندگیمو نوشتم .از بچگیم تا روزی که یکی با ماشین به ات برخورد کرد و حافظش از دست رفت.
داشتم دفترمو میگشتم که.........
#بی_تی_اس #فیک #تهیونگ #کیپاپ #کیم_تهیونگ #تب_پستی #حمایت
@jin.hoo_18
@jin.hoo_18
از بیرون صدای تفنگ اومد اولش یکمی ترسیدم اما بعدش بیخیال شدم و رفتم اتاقم.
Taehung:
هنوز نرفته بودم حموم که از بیرون صدای شلیک اومد. کنجکاو شدم و رفتم بیرون ببینم چه خبره.
رفتم و دیدم یه نفر داره نگهبانای عمارتم رو میکشه زود رفتم کلتمو برداشتم و رفتم اونجا.
مینهو( همون دستیار سوهو): به به ببین کی اینجاست.
تهیونگ: اومدی انتقام سوهو رو بگیری نه؟ ولی من به جاش قراره تورو بفرستم پیش سوهو جونت.
مینهو: اگه مردی تفنگو بزار زمین و بیا بجنگیم.
تهیونگ : هه قبوله
کلتمو انداختم زمین و بهش حمله کردم.
*چند مین بعد*
اخرین مشتم رو هم زدم و از روش پا شدم.
تهیونگ: دیگه جرعت کن و بازم بیا اینجا.
اونو همونجا گذاشتم بمونه و خودم اومدم خونه.
هنوز به وقت ناهار مونده بود. رفتم حموم
بلاخره از حموم اومدم بیرون و رفتم به اتاق کارم.
*شب*
Y/n:
اومدم پذیرایی که ببینم اونجا هم چه خبره که چشمم به یه دفتر چه افتاد.
کنجکاو شدم و اونو برداشتم و با اخرین سرعتم رفتم تو اتاقم.
Taehung:
از اشپزخونه اومدم بیرون که ات رو دیدم که مثل برق از کنارم رد شد.
چش شده اون؟؟
بیخیال شدم و رفتم پذیرایی که دفتر خاطراتمو بردارم اما پیداش نکردم.
وای بدبخت شدم. اگه اون دفتر به دست ات بیوفته خیلی بد میشه
من تو اون دفتر کل زندگیمو نوشتم .از بچگیم تا روزی که یکی با ماشین به ات برخورد کرد و حافظش از دست رفت.
داشتم دفترمو میگشتم که.........
#بی_تی_اس #فیک #تهیونگ #کیپاپ #کیم_تهیونگ #تب_پستی #حمایت
@jin.hoo_18
@jin.hoo_18
۳۴.۹k
۱۲ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.