پارت ۶
پارت ۶
دختره داشت میرفت که
یونا: صبر کن
یواش یواش نزدیکم میشد
یونا: چرا کار دیشبمون رو تموم نمیکنیم؟
تهیونگ: دختره هر*زه برو گم شو از خونه من.
خودشو چسبوند به من. اونو هل دادم ولی مثل چی چسبیده بود بهم.
تهیونگ : ببین دختر این کارات عاقبت خوبی نداره ها.
یونا: اوه ددییییی
یه نفس عمیق کشیدم و بازم اونو هل دادم.
این دفعه دختره افتاد زمین.
y/n:
تازه از خواب بیدار شده بودم و تشنم بود.
از پایین چه صدا هایی میاد؟؟؟؟
از اتاق اومدم بیرون که هم اب بخورم و هم ببینم چه خبره که دیدم تهیونگ یه دختر رو هل داد و دختره هم افتاد زمین.
بدو بدو رفتم سمتشون
ات: چه خبرههه
یونا: اونییی این مرده میخواست بهم دست بزنه ( گریه)
تهیونگ : چییی؟ تو خودت.....
به تهیونگ عصبانی نگاه کردم که حرفش نصفه موند.
ات: رفتم و یه سیلی به تهیونگ زدم و دختره رو از زمین بلند کردم.
یونا: من برم.
ات: نه نه کجا میری بیا با ما صبحونه بخور.
taehung:
هم عصبانی بودم و هم به خاطر اینکه ات به حرف گوش نکرد و بهم سیلی زد ناراحت بودم اما وقتی دیدم ات میخواد با من تو سالن صبحونه بخوره خوشحال بودم.
*بعد از صبحونه*
taehung:
اون دختره یونا میخواست بره دیگه بلاخره و اومد و دم گوشم گفت : امروز نشد ولی یه روزی کار ناتمومونو تموم میکنیم.
تو دلم واسش یه لعنت فرستادم و رفتم اتاقم تا دوش بگیرم.
y/n:
نمیخواستم با تهیونگ بحث کنم ولی واقعا کارش خیلی بد بود.
با خودم گفتم اخه ات از یه مافیا چه انتظاری داری؟
میخواستم منم برم اتاقم که صدای تفنگ اومد.
و...........
#بی_تی_اس #فیک #تهیونگ #کیپاپ #کیم_تهیونگ #تب_پستی #حمایت
@jin.hoo_18
@jin.hoo_18
دختره داشت میرفت که
یونا: صبر کن
یواش یواش نزدیکم میشد
یونا: چرا کار دیشبمون رو تموم نمیکنیم؟
تهیونگ: دختره هر*زه برو گم شو از خونه من.
خودشو چسبوند به من. اونو هل دادم ولی مثل چی چسبیده بود بهم.
تهیونگ : ببین دختر این کارات عاقبت خوبی نداره ها.
یونا: اوه ددییییی
یه نفس عمیق کشیدم و بازم اونو هل دادم.
این دفعه دختره افتاد زمین.
y/n:
تازه از خواب بیدار شده بودم و تشنم بود.
از پایین چه صدا هایی میاد؟؟؟؟
از اتاق اومدم بیرون که هم اب بخورم و هم ببینم چه خبره که دیدم تهیونگ یه دختر رو هل داد و دختره هم افتاد زمین.
بدو بدو رفتم سمتشون
ات: چه خبرههه
یونا: اونییی این مرده میخواست بهم دست بزنه ( گریه)
تهیونگ : چییی؟ تو خودت.....
به تهیونگ عصبانی نگاه کردم که حرفش نصفه موند.
ات: رفتم و یه سیلی به تهیونگ زدم و دختره رو از زمین بلند کردم.
یونا: من برم.
ات: نه نه کجا میری بیا با ما صبحونه بخور.
taehung:
هم عصبانی بودم و هم به خاطر اینکه ات به حرف گوش نکرد و بهم سیلی زد ناراحت بودم اما وقتی دیدم ات میخواد با من تو سالن صبحونه بخوره خوشحال بودم.
*بعد از صبحونه*
taehung:
اون دختره یونا میخواست بره دیگه بلاخره و اومد و دم گوشم گفت : امروز نشد ولی یه روزی کار ناتمومونو تموم میکنیم.
تو دلم واسش یه لعنت فرستادم و رفتم اتاقم تا دوش بگیرم.
y/n:
نمیخواستم با تهیونگ بحث کنم ولی واقعا کارش خیلی بد بود.
با خودم گفتم اخه ات از یه مافیا چه انتظاری داری؟
میخواستم منم برم اتاقم که صدای تفنگ اومد.
و...........
#بی_تی_اس #فیک #تهیونگ #کیپاپ #کیم_تهیونگ #تب_پستی #حمایت
@jin.hoo_18
@jin.hoo_18
۳۹.۴k
۱۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.