یکی هم نیست بیاد یه تُنگ خوشگل آب کنه ، دو تا ماهی بندازه
یکی هم نیست بیاد یه تُنگ خوشگل آب کنه ، دو تا ماهی بندازه توش.
یکی من یکی تو ...
بچرخیم دورتا دور تُنگ ، تَنگِ دل هم ، انگار که اقیانوس باشه . تو بخندی بگی دیوونه ، چته هی دنبال خورشید می گردی ؟
من بگم خورشید تویی که ، ایناهاشی.
بگی باشه پیرمرد، بیا بخوابیم، صبح که خورشید زد پرنده شیم پر بکشیم بریم...
من هیچی نگم، گوش کنم فقط از بس که گوش کردن صدات خوبه...
بهار بشه، من و تو شاه ماهی های قصه بشیم، دختر دبیرستانی ها عکسمون رو بچسبونن روی دفتر علوم ، بشیم نماد عشق ...
اسم دَر کنیم ، هرکی هرجای دنیا دلش عاشقی خواست ما رو مثال بزنه : اون دو تا ماهی بودن توی اون تنگ بلور ؟ شنیدی ؟
نمیشه که نمیشه ، طالع ما بد نشسته ...
ماهی هم بشیم یه روز صبح اول وقت مرغ ماهیخوار میاد منو می بره، تو می مونی تنها، هرچی هم زار می زنی اشکهات معلوم نیست، هیشکی نمی فهمه...
یا نه، تو رو می برن میندازن تو حوض نقره وسط قصر پادشاه ، من می مونم و جای خالیت توی تنگی که دیگه هیشکی یادش نی آبش رو عوض کنه...
لجن میگیره دیوارای دنیام رو، قد یه پنجره کوچولو وا می مونه رو به آسمون همیشه غروب...
هرچی بشم ، هرچی بشیم ، فایده نداره بچه جون. واسه من دیره ، واسه تو زود ...
حالا چشماتو ببند، سرت رو تکیه بده به شونه امن دیوار، واسه خودت لالایی بخون ، بخواب صنوبر خوش قدو بالا شبت بخیر...
من هم بیدار می مونم، به ماه نگاه می کنم، به ستاره ها، به شب...
با خودم هی میگم تو آخر اسفندی ، اون اول فروردین. همین قدر نزدیک ، همینقدر دور ...
یکی من یکی تو ...
بچرخیم دورتا دور تُنگ ، تَنگِ دل هم ، انگار که اقیانوس باشه . تو بخندی بگی دیوونه ، چته هی دنبال خورشید می گردی ؟
من بگم خورشید تویی که ، ایناهاشی.
بگی باشه پیرمرد، بیا بخوابیم، صبح که خورشید زد پرنده شیم پر بکشیم بریم...
من هیچی نگم، گوش کنم فقط از بس که گوش کردن صدات خوبه...
بهار بشه، من و تو شاه ماهی های قصه بشیم، دختر دبیرستانی ها عکسمون رو بچسبونن روی دفتر علوم ، بشیم نماد عشق ...
اسم دَر کنیم ، هرکی هرجای دنیا دلش عاشقی خواست ما رو مثال بزنه : اون دو تا ماهی بودن توی اون تنگ بلور ؟ شنیدی ؟
نمیشه که نمیشه ، طالع ما بد نشسته ...
ماهی هم بشیم یه روز صبح اول وقت مرغ ماهیخوار میاد منو می بره، تو می مونی تنها، هرچی هم زار می زنی اشکهات معلوم نیست، هیشکی نمی فهمه...
یا نه، تو رو می برن میندازن تو حوض نقره وسط قصر پادشاه ، من می مونم و جای خالیت توی تنگی که دیگه هیشکی یادش نی آبش رو عوض کنه...
لجن میگیره دیوارای دنیام رو، قد یه پنجره کوچولو وا می مونه رو به آسمون همیشه غروب...
هرچی بشم ، هرچی بشیم ، فایده نداره بچه جون. واسه من دیره ، واسه تو زود ...
حالا چشماتو ببند، سرت رو تکیه بده به شونه امن دیوار، واسه خودت لالایی بخون ، بخواب صنوبر خوش قدو بالا شبت بخیر...
من هم بیدار می مونم، به ماه نگاه می کنم، به ستاره ها، به شب...
با خودم هی میگم تو آخر اسفندی ، اون اول فروردین. همین قدر نزدیک ، همینقدر دور ...
۲۱.۲k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.