نگاه خیره اش روی اشک های زیبا ثابت ماند که از گونه های

نگاه خیره اش روی اشک های زیبا ثابت ماند ، که از گونه های سرخش سرازیر شده بودند
ناگهان یک درد غیر قابل توصیف سینه اش را پر کرد
نمی‌دانست چرا درد گرفته
چرا انقدر دلش میخواست بدن باریک او را در آغوش بکشد
نمی‌دانست چرا تاقت اشک های او را نداشت
اصلا نمی‌فهمید
دیدگاه ها (۱)

این عشق چیه که باعث به درد آوردن قلبم میشه ؟

نمی‌دانم چه بنویسم... شاید اگر تو اینجا بودی اشک‌هایی را که...

ادم با هر کسی میتونه بگه و بخنده ولی فقط به یه نفر میتونه بگ...

دستش را به گلویش میزند و میگوید : اینجاست ، رد نمیشود

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 102 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩در...

ادامه پارت 101و لحظه ای توی سکوت سنگینی فرو رفت ...و صدای لر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط