سناریو🐈⬛🖤🕳
سناریو🐈⬛🖤🕳
رفته بودید بیرون...تو خریدو با اون خیلی دوس داشتی...خیلی حس خوبی میگرفتی وقتی پیشش بودی...با حالت کیوت بهش گفتی...
"اینو بخرممم؟"
"بخر زندگیم..."
یه چنتا لباس خریدی و ۲ ، ۳ تا لباس باز هم خریدی...وقتی با اون میرفتی بیرون چون خیالت راحت بود لباس باز میپوشیدی...پس الانم لباست کمی باز بود...برگشتی سمتش که دیدی یجوری نگات میکنه...رفتی سمتش و گفتی...
"چیزی شده عشقم؟"
"نظرت چیه بریم خونه؟"
فهمیدی منظورش چیه...میخواستی حرصش بدی پس گفتی...
"اخه چرا؟من میخوام بازم لباس بخرم..."
بعد دوییدی و اون دنبالت میدویید...رسیدید به یه مغازه...رفتی داخل و دیگه نتونست کاری کنه و صبر کرد...داشت حساب میکرد که رفتی سمت ماشین و میدونستی اونم فهمیده...رفتی نشستی تو ماشین و اونم اومد و شیطنت آمیز بهت گفت...
"پس میخوای د•ی رو حرص بدی نه؟باشه..."
شما رفتید خونه و اونشب هیچوقت یادت نرفت...
(میدونید دلم واسه ی کی میسوزه؟🥲)
رفته بودید بیرون...تو خریدو با اون خیلی دوس داشتی...خیلی حس خوبی میگرفتی وقتی پیشش بودی...با حالت کیوت بهش گفتی...
"اینو بخرممم؟"
"بخر زندگیم..."
یه چنتا لباس خریدی و ۲ ، ۳ تا لباس باز هم خریدی...وقتی با اون میرفتی بیرون چون خیالت راحت بود لباس باز میپوشیدی...پس الانم لباست کمی باز بود...برگشتی سمتش که دیدی یجوری نگات میکنه...رفتی سمتش و گفتی...
"چیزی شده عشقم؟"
"نظرت چیه بریم خونه؟"
فهمیدی منظورش چیه...میخواستی حرصش بدی پس گفتی...
"اخه چرا؟من میخوام بازم لباس بخرم..."
بعد دوییدی و اون دنبالت میدویید...رسیدید به یه مغازه...رفتی داخل و دیگه نتونست کاری کنه و صبر کرد...داشت حساب میکرد که رفتی سمت ماشین و میدونستی اونم فهمیده...رفتی نشستی تو ماشین و اونم اومد و شیطنت آمیز بهت گفت...
"پس میخوای د•ی رو حرص بدی نه؟باشه..."
شما رفتید خونه و اونشب هیچوقت یادت نرفت...
(میدونید دلم واسه ی کی میسوزه؟🥲)
۱۴.۱k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.