!♡عشق مافیایی♡!
!♡عشق مافیایی♡!
!♡𝓜𝓪𝓯𝓲𝓪 𝓵𝓸𝓿𝓮♡!
p2۸♡
(پرش زمانی به فردا(ا.ت ویو))
صبح بیدار شدم و با صورت کسی مواجه شدم که امروز قرار بود وکیلش باشم!درسته!کیم تهیونگ...
& : اخه تو چقد کیوت و جذابی...*آروم*
~ : شنیدم...*لبخند شیطنت آمیز*
& : خوب هستی دیگه*لبخند*
میخواستم دستاش که دور کمر باریکم بود شل کنم که نزاشت...
& : میدونستی ۱ ساعت دیگه دادگاه داری آقاااااا؟
~ : ای لعنت بهش...باشه برو منم الان میام...
(ته ویو)
نمیدونم چرا ولی حس میکردم قراره ما ببریم...به هر حال رفتم و کت شلوارمو پوشیدم(اسلاید ۲) و رفتم پایین تا با ا.ت صبحونه بخوریم...
(ا.ت ویو)
صبحونه رو آماده کردم و رفتم لباس مخصوصمو پوشیدم...(اسلاید ۳)بعد رفتم سر میز و تهیونگو دیدم...خیلی خوشتیپ شده بود...اون عطرش داشت دیوونم میکرد...
& : خیلی خوشتیپ شدی هاااا*شیطنت آمیز*
~ : میخوای نریم دادگاه؟*شیطنت آمیز*
& : نخیرم...بخور دیر میشه*خنده*
~ : باشه*خنده*
بعد خوردن صبحونه رفتیم سوار لامبورگینی من شدیم(اسلاید ۴)و رفتیم سمت دادگاه...
(چون بلد نیستم چی میگن پرش زمانی به بعد دادگاه:/)
ما بردیم و من احساس میکردم هانا خودش یکاری کرد تا ما ببریم...وقتی داشتیم میرفتیم هانا رو دیدم و بهش گفتم...
& : هانا...
* : عا ا.ت...بله؟
& : مرسی*لبخند*
* : کاری نکردم که چاگیا*لبخند*
همو بغل کردیم و من رفتم پیش ته...ما برگشتیم خونه و ته گفت کار داره و رفت بیرون...منم یچیزی درست کردم و رفتم تا یه فیلم انتخاب کنم...این نه...اینم خوب نیس...نه...نه...اها این خوبه...یه فلش بود که تمام قسمت های ما همه مرده ایم رو توش داشت...رفتم غذامو اوردم و داشتم میدیدم و میخوردم...که صدای در اومد...فک کردم ته عه ولی یه عطر نا آشنا به مشامم خورد...برگشتم که نگاه کنم کیه یه دستمال روی دهنم حس کردم و سیاهی..................
(بچه ها نگران نباشید قرار نیست بلایی سر ا.ت و ته بیاد...من فعلا کرم ندارم😂ولی این یدونه پارت شرط داره که باید نظرتونو راجب این فیک بدید...حالا خوب یا بد چون مهمه میخوام بدونم...)
!♡𝓜𝓪𝓯𝓲𝓪 𝓵𝓸𝓿𝓮♡!
p2۸♡
(پرش زمانی به فردا(ا.ت ویو))
صبح بیدار شدم و با صورت کسی مواجه شدم که امروز قرار بود وکیلش باشم!درسته!کیم تهیونگ...
& : اخه تو چقد کیوت و جذابی...*آروم*
~ : شنیدم...*لبخند شیطنت آمیز*
& : خوب هستی دیگه*لبخند*
میخواستم دستاش که دور کمر باریکم بود شل کنم که نزاشت...
& : میدونستی ۱ ساعت دیگه دادگاه داری آقاااااا؟
~ : ای لعنت بهش...باشه برو منم الان میام...
(ته ویو)
نمیدونم چرا ولی حس میکردم قراره ما ببریم...به هر حال رفتم و کت شلوارمو پوشیدم(اسلاید ۲) و رفتم پایین تا با ا.ت صبحونه بخوریم...
(ا.ت ویو)
صبحونه رو آماده کردم و رفتم لباس مخصوصمو پوشیدم...(اسلاید ۳)بعد رفتم سر میز و تهیونگو دیدم...خیلی خوشتیپ شده بود...اون عطرش داشت دیوونم میکرد...
& : خیلی خوشتیپ شدی هاااا*شیطنت آمیز*
~ : میخوای نریم دادگاه؟*شیطنت آمیز*
& : نخیرم...بخور دیر میشه*خنده*
~ : باشه*خنده*
بعد خوردن صبحونه رفتیم سوار لامبورگینی من شدیم(اسلاید ۴)و رفتیم سمت دادگاه...
(چون بلد نیستم چی میگن پرش زمانی به بعد دادگاه:/)
ما بردیم و من احساس میکردم هانا خودش یکاری کرد تا ما ببریم...وقتی داشتیم میرفتیم هانا رو دیدم و بهش گفتم...
& : هانا...
* : عا ا.ت...بله؟
& : مرسی*لبخند*
* : کاری نکردم که چاگیا*لبخند*
همو بغل کردیم و من رفتم پیش ته...ما برگشتیم خونه و ته گفت کار داره و رفت بیرون...منم یچیزی درست کردم و رفتم تا یه فیلم انتخاب کنم...این نه...اینم خوب نیس...نه...نه...اها این خوبه...یه فلش بود که تمام قسمت های ما همه مرده ایم رو توش داشت...رفتم غذامو اوردم و داشتم میدیدم و میخوردم...که صدای در اومد...فک کردم ته عه ولی یه عطر نا آشنا به مشامم خورد...برگشتم که نگاه کنم کیه یه دستمال روی دهنم حس کردم و سیاهی..................
(بچه ها نگران نباشید قرار نیست بلایی سر ا.ت و ته بیاد...من فعلا کرم ندارم😂ولی این یدونه پارت شرط داره که باید نظرتونو راجب این فیک بدید...حالا خوب یا بد چون مهمه میخوام بدونم...)
۸.۴k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.