My vampire partner part : ۴۵
اِما به او کمک میکرد چون راننده بود و مشغول آموزش به او بود نه چیز دیگر
وقتی نگاهش بسمت کمربند او رفت جیمین ابروهایش را بالا داد و بسادگی گفت : _ نامیرام
جیمین میدونست که او را عصبانی کرده
اِما دو پایش را روی دو پدال گذاشت و کمی به آن فشار داد و ماشین وارد جاده شد
اِما به او نگاه کرد بدون شک امیدوار بود وحشت زده اش کرده باشد
امکان نداشت...او میتونست بگه که همین حالا هم جیمین عاشق ماشین است
وقتی اِما حرف زد صدایش تدافعی بود
+ منم نامیرام معمولا...ولی اگه تصادف کنیم و تا صبح بیهوش بمونم کارت حساسیت به خورشیدی که خاله هام برام گرفتن پول چیزایی که نیاز دارمو پرداخت نمیکنه باشه ؟
_ پنجاه درصد از حرفاتو فهمیدم
با خونسردی به او نگاه کرد
+ من استطاعت داشتن این ماشینو ندارم
در حالی که از کنار وسائل نقلیه ی دیگر میگذشت فرمان را محکم چسبید
چرا در مورد پول نگرانی وجود داشت؟
چه کسی جرات میکرد از او پول بگیرد؟
خون آشام ها همیشه ثروتمند بودند و وقتی او اسیر میشد شروع به سرمایه گذاری در نفتی که از زمین نشت کرده بود، بودند
بدیهیست که بازار رونق گرفته بود
جای تعجبی نداشت از آنجایی که هر چیزی که پادشاهشان دیمیستریو لمس میکرد تبدیل به طلا میشد
حتی مرگ
فکر به دیمیستریو او را بطوری خشمگین کرد که تقریبا در حال خفه کردنش بود
درد از پاهایش جریان یافت و دستش را که روی دستگیره ی بالای سرش بود مشت شد و آن را خرد کرد
اِما نفسش بند آمد سپس نگاهش را به روبرو نگه داشت و با خودش غرغر کرد
+ یه دستگیره چقدر میتونه هزینه داشته باشه؟ واقعا؟
نگرانی بی موردش در مورد چیزی که در زندگی جیمین هیچ تاثیری نداشت او را خشمگین کرد
ثروت او....ثروت آنها...در خانه ی جیمین بود
آنها فقط باید به آنجا میرسیدند
خانیشان
او در حال بازگشت به کینوان...املاک اجدادی اش با زنش بود
بالاخره
و اگر اِما یک خون آشام نبود جیمین میتوانست در مورد این واقعیت احساس خوشبختی کند
در عوض آه کشید
نمیدانست با توهین باور نکردنی به قبیله اش با حضور اِما در آنجا آنها چه واکنشی نشان خواند داد
_ سرعتمون چقدره؟
+ هفتاد کیلومتر بر ساعت
اِما با بی دقتی جوابش را داد
_ یک کیلومتر چقدر طول میکشه؟
میدانست که اینرا خواهد پرسید
غم انگیز ولی واقعی!
اِما نمیدانست
او فقط داشت صفحه سرعت کیلومتر را با محدودیت تابلوهای نصب شده مطابقت میداد بسیاری از سوالاتی که در نیم ساعت گذشته پرسیده بود باعث شده بود احساس احمق بودن کند و به دلایلی واجب میدانست که کاری کند تا او چنین فکری نکند
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید حتما اگر پارت بعدی رو میخواین
وقتی نگاهش بسمت کمربند او رفت جیمین ابروهایش را بالا داد و بسادگی گفت : _ نامیرام
جیمین میدونست که او را عصبانی کرده
اِما دو پایش را روی دو پدال گذاشت و کمی به آن فشار داد و ماشین وارد جاده شد
اِما به او نگاه کرد بدون شک امیدوار بود وحشت زده اش کرده باشد
امکان نداشت...او میتونست بگه که همین حالا هم جیمین عاشق ماشین است
وقتی اِما حرف زد صدایش تدافعی بود
+ منم نامیرام معمولا...ولی اگه تصادف کنیم و تا صبح بیهوش بمونم کارت حساسیت به خورشیدی که خاله هام برام گرفتن پول چیزایی که نیاز دارمو پرداخت نمیکنه باشه ؟
_ پنجاه درصد از حرفاتو فهمیدم
با خونسردی به او نگاه کرد
+ من استطاعت داشتن این ماشینو ندارم
در حالی که از کنار وسائل نقلیه ی دیگر میگذشت فرمان را محکم چسبید
چرا در مورد پول نگرانی وجود داشت؟
چه کسی جرات میکرد از او پول بگیرد؟
خون آشام ها همیشه ثروتمند بودند و وقتی او اسیر میشد شروع به سرمایه گذاری در نفتی که از زمین نشت کرده بود، بودند
بدیهیست که بازار رونق گرفته بود
جای تعجبی نداشت از آنجایی که هر چیزی که پادشاهشان دیمیستریو لمس میکرد تبدیل به طلا میشد
حتی مرگ
فکر به دیمیستریو او را بطوری خشمگین کرد که تقریبا در حال خفه کردنش بود
درد از پاهایش جریان یافت و دستش را که روی دستگیره ی بالای سرش بود مشت شد و آن را خرد کرد
اِما نفسش بند آمد سپس نگاهش را به روبرو نگه داشت و با خودش غرغر کرد
+ یه دستگیره چقدر میتونه هزینه داشته باشه؟ واقعا؟
نگرانی بی موردش در مورد چیزی که در زندگی جیمین هیچ تاثیری نداشت او را خشمگین کرد
ثروت او....ثروت آنها...در خانه ی جیمین بود
آنها فقط باید به آنجا میرسیدند
خانیشان
او در حال بازگشت به کینوان...املاک اجدادی اش با زنش بود
بالاخره
و اگر اِما یک خون آشام نبود جیمین میتوانست در مورد این واقعیت احساس خوشبختی کند
در عوض آه کشید
نمیدانست با توهین باور نکردنی به قبیله اش با حضور اِما در آنجا آنها چه واکنشی نشان خواند داد
_ سرعتمون چقدره؟
+ هفتاد کیلومتر بر ساعت
اِما با بی دقتی جوابش را داد
_ یک کیلومتر چقدر طول میکشه؟
میدانست که اینرا خواهد پرسید
غم انگیز ولی واقعی!
اِما نمیدانست
او فقط داشت صفحه سرعت کیلومتر را با محدودیت تابلوهای نصب شده مطابقت میداد بسیاری از سوالاتی که در نیم ساعت گذشته پرسیده بود باعث شده بود احساس احمق بودن کند و به دلایلی واجب میدانست که کاری کند تا او چنین فکری نکند
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید حتما اگر پارت بعدی رو میخواین
- ۱۳.۶k
- ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط