همه غرق تماشای فیلم درامن و منم تورو تماشا میکنم، که غمگی
همه غرق تماشای فیلم درامن و منم تورو تماشا میکنم، که غمگین ترین اتفاق زندگی منی.
میتونم بخونم تو تاریکی سالن رفتن توی چشاتو، دستاتو می گیرم و میگم آدما فقط تو فیلما میرن مگه نه؟ توعم نگاهم میکنی و شرمنده ای
از خواب می پرم و می بینمت که رفتی و رد پات تو ساحل مونده، شنای ساحل و بغل میکنم داد میزنم<< یادم تو را فراموش>> رد اشکامو پاک میکنم . یه موج دیگه میزنه و از تخت پرت میشم پایین و از خواب می پرم.
کنارشی و نگاه میکنی به لب هایی که درست و حسابی بوسیدیشون ، لب هایی که برات غریبه ان، خواننده میخونه؛ گریه مکن که سرنوشت گر مرا از تو جدا کرد، صدای من میپیچه تو گوشت؛ یادم تو را فراموش .
میخونه سرنوشت این جدایی دست او بود، صدای من میاد تو سالن تاریک سینما تو ذهنت << هر وقت خسته شدی اینجا هنوز برات جاهست.
به ساعتت نگاه میکنی و صداش تورو از خاطراتت دور میکنه، قشنگ میخنده به این فکر میکنم که شاید خنده های من قشنگ نبود، از بلندی افکارم سقوط میکنم و از خواب می پرم.
تو ساحل راه میرم و دنبال رد پات میگردم تو گم شدی یا من گم شدم؟ شایدم تو خواستی من گمت کنم . برمیگردم خونه و داستان نهنگای مرده رو ویراستاری میکنم، چشم هامو میبندم تا خوابم ببره، می بینمت که توعم مشغول نبودنی، می بینمتون و از خواب نمیپرم تا یادم بمونه که دیگه من و تو ما نیستیم . دستامو می برم و به خودم میام پیاز های سفید خونی شدن، تو داری میبوسیش . یه تیکه آخر به داستان نهنگ ها اضافه میکنم، میخوام نبودنتو نقاشی کنم، یه نهنگ میکشم وسط ساحل مرگ. از خواب میپرم؛
با تیکه چوب سوخته شده برات می نویسم دیگه نیاز نیست برگردی، من نبودتو زندگی کردم .
موج میاد و نوشته هامو با خودش میبره همونطور که تورو برد، میام تا خودمو به موج بسپرم شاید منم ببره یه جای دور که دریا صدای تورو نده، اونقدر دلم برات تنگ شده که صداتو میشنوم نزدیک و نزدیکتر میشی؛ میگی هنوزم یادم تورا فراموش؟ منتظر می مونم تا از خواب بپرم.
دستمو میگیری، خیلی دیر اومدی دستمو میکشم و خودمو به موج ها میسپرم، موج مانع بوسیدن میشه نگاهت میکنم و میگم اونی که رفته حق نداره برگرده.
از راه دور میبوسمت و خودمو به موج ها میسپرم تو میمونی و رد پای لب هایی که دیگه نیستن .
حالا تو باید نبودن منو با کتابی که از نبودنت نوشتم زندگی کنی.
محی
میتونم بخونم تو تاریکی سالن رفتن توی چشاتو، دستاتو می گیرم و میگم آدما فقط تو فیلما میرن مگه نه؟ توعم نگاهم میکنی و شرمنده ای
از خواب می پرم و می بینمت که رفتی و رد پات تو ساحل مونده، شنای ساحل و بغل میکنم داد میزنم<< یادم تو را فراموش>> رد اشکامو پاک میکنم . یه موج دیگه میزنه و از تخت پرت میشم پایین و از خواب می پرم.
کنارشی و نگاه میکنی به لب هایی که درست و حسابی بوسیدیشون ، لب هایی که برات غریبه ان، خواننده میخونه؛ گریه مکن که سرنوشت گر مرا از تو جدا کرد، صدای من میپیچه تو گوشت؛ یادم تو را فراموش .
میخونه سرنوشت این جدایی دست او بود، صدای من میاد تو سالن تاریک سینما تو ذهنت << هر وقت خسته شدی اینجا هنوز برات جاهست.
به ساعتت نگاه میکنی و صداش تورو از خاطراتت دور میکنه، قشنگ میخنده به این فکر میکنم که شاید خنده های من قشنگ نبود، از بلندی افکارم سقوط میکنم و از خواب می پرم.
تو ساحل راه میرم و دنبال رد پات میگردم تو گم شدی یا من گم شدم؟ شایدم تو خواستی من گمت کنم . برمیگردم خونه و داستان نهنگای مرده رو ویراستاری میکنم، چشم هامو میبندم تا خوابم ببره، می بینمت که توعم مشغول نبودنی، می بینمتون و از خواب نمیپرم تا یادم بمونه که دیگه من و تو ما نیستیم . دستامو می برم و به خودم میام پیاز های سفید خونی شدن، تو داری میبوسیش . یه تیکه آخر به داستان نهنگ ها اضافه میکنم، میخوام نبودنتو نقاشی کنم، یه نهنگ میکشم وسط ساحل مرگ. از خواب میپرم؛
با تیکه چوب سوخته شده برات می نویسم دیگه نیاز نیست برگردی، من نبودتو زندگی کردم .
موج میاد و نوشته هامو با خودش میبره همونطور که تورو برد، میام تا خودمو به موج بسپرم شاید منم ببره یه جای دور که دریا صدای تورو نده، اونقدر دلم برات تنگ شده که صداتو میشنوم نزدیک و نزدیکتر میشی؛ میگی هنوزم یادم تورا فراموش؟ منتظر می مونم تا از خواب بپرم.
دستمو میگیری، خیلی دیر اومدی دستمو میکشم و خودمو به موج ها میسپرم، موج مانع بوسیدن میشه نگاهت میکنم و میگم اونی که رفته حق نداره برگرده.
از راه دور میبوسمت و خودمو به موج ها میسپرم تو میمونی و رد پای لب هایی که دیگه نیستن .
حالا تو باید نبودن منو با کتابی که از نبودنت نوشتم زندگی کنی.
محی
۵۸.۶k
۱۲ تیر ۱۴۰۲