پارت آخر زندگی جونگمه
پارت آخر زندگی جونگمه
یونجو همینجوری😳 مونده بود
جه کانگ:اصلا میدونی چیه آره من دوست دارم زیادیم دوست دارم
یونجو:نباید میزاشتم اونجا کتک بخوری،بابات منو میکشه🤧
جه کانگ:چرا
یونجو:مغزت تکون خورده دیگه
جه کانگ یه نفس عمیق کشیدو گفت:اصلا بیا از این بحث بزنیم بیرون
یونجو:باید به بابات بگم مغزت تکون خورده🤔
جه کانگ:مغزم تکون نخورده قلبم تکون خورده
یونجو:😲فرا تر از چیزیه که فکر میکنم
جه کانگ:حالا میبینی مغزم تکون نخورده
جه کانگ با پای لنگون پاشد رفت
از اداره پلیس به کوک زنگ زدن گفتن کنار کارخونه یه دوربین مدار بسته واسه چراغ راهنما بوده و فهمیدن جونگمه بی گناه
کوک رفت اداره آگاهی
الان فقط به جونگمه به خاطر اینکه تو کارخونه چیکار میکرد شک دارن
اونم بعد از چند روز با دفاع وکیل معلوم شد جونگمه بی گناه و آزاد شد.
الان چند سال گذشته و یونجو ۲۵ سال و جه کانگ ۲۶ سال دارن
جه کانگ هنوز به یونجو اعتراف نکرده و امروز تو کافه میخواد اعتراف کنه
الان غروب شده و یونجو تازه از سرکار اومده
جه کانگ اومده دنبال یونجو
جه کانگ زنگ درو زد
یونجو درو باز کردو گفت:عو°▪︎°جه کانگ شی!
جه کانگ:میخوام بهت یه چیزی بگم
یونجو:الان😫
جه کانگ:هیم
یونجو:نمیشه یه روز دیگه
جه کانگ:نه
جه کانگ از دست یونجو گرفت و رفت سمت ماشین
یونجو و جه کانگ رفتن کافه
یونجو:چه چیز مهمی بود که منو الان برداشتی آوردی اینجا🥱
جه کانگ:یادته چند سال پیش وقتی بهت گفتم دوست دارم گفتی دیونه شدم
یونجو:ایم
جه کانگ:خب دیونه نبودم راست گفتم
یونجو:بله😳
جه کانگ:منتظر همین روز بودم که بهت بگم دوست دارم
یونجو:یعنی چی😵
جه کانگ:بیا قرار بزاریم
یونجو:آها،فهمیدم
جه کانگ:خب خدارو شکر
یونجو:تو مستی
جه کانگ:بله🤨
یونجو:الان فقط برو خونه و بخواب به مامانت میگم سوپ ماهی واست درست کنه
جه کانگ:بابا بفهم من تورو دوست دارم پس معنیش این نمیشه که دیونه یا مستم
یونجو:یعنی الان واقعا دوسم داری
جه کانگ سرشُ بالا پاین با حالت سرش گفت آورد گفت آره
یونجو: ته با😐
جه کانگ:الان قبول کردی باهم قرار بزاریم؟
یونجو:آره.چون منم دوست دارم
جه کانگ و یونجو چند سال بعد باهم ازدواج کردن و فیک ما به پایان رسید:)
فیک بعدیمون درباره یونگی و اگر حمایت کنید فیک جدید رو شروع میکنیم^•^
یونجو همینجوری😳 مونده بود
جه کانگ:اصلا میدونی چیه آره من دوست دارم زیادیم دوست دارم
یونجو:نباید میزاشتم اونجا کتک بخوری،بابات منو میکشه🤧
جه کانگ:چرا
یونجو:مغزت تکون خورده دیگه
جه کانگ یه نفس عمیق کشیدو گفت:اصلا بیا از این بحث بزنیم بیرون
یونجو:باید به بابات بگم مغزت تکون خورده🤔
جه کانگ:مغزم تکون نخورده قلبم تکون خورده
یونجو:😲فرا تر از چیزیه که فکر میکنم
جه کانگ:حالا میبینی مغزم تکون نخورده
جه کانگ با پای لنگون پاشد رفت
از اداره پلیس به کوک زنگ زدن گفتن کنار کارخونه یه دوربین مدار بسته واسه چراغ راهنما بوده و فهمیدن جونگمه بی گناه
کوک رفت اداره آگاهی
الان فقط به جونگمه به خاطر اینکه تو کارخونه چیکار میکرد شک دارن
اونم بعد از چند روز با دفاع وکیل معلوم شد جونگمه بی گناه و آزاد شد.
الان چند سال گذشته و یونجو ۲۵ سال و جه کانگ ۲۶ سال دارن
جه کانگ هنوز به یونجو اعتراف نکرده و امروز تو کافه میخواد اعتراف کنه
الان غروب شده و یونجو تازه از سرکار اومده
جه کانگ اومده دنبال یونجو
جه کانگ زنگ درو زد
یونجو درو باز کردو گفت:عو°▪︎°جه کانگ شی!
جه کانگ:میخوام بهت یه چیزی بگم
یونجو:الان😫
جه کانگ:هیم
یونجو:نمیشه یه روز دیگه
جه کانگ:نه
جه کانگ از دست یونجو گرفت و رفت سمت ماشین
یونجو و جه کانگ رفتن کافه
یونجو:چه چیز مهمی بود که منو الان برداشتی آوردی اینجا🥱
جه کانگ:یادته چند سال پیش وقتی بهت گفتم دوست دارم گفتی دیونه شدم
یونجو:ایم
جه کانگ:خب دیونه نبودم راست گفتم
یونجو:بله😳
جه کانگ:منتظر همین روز بودم که بهت بگم دوست دارم
یونجو:یعنی چی😵
جه کانگ:بیا قرار بزاریم
یونجو:آها،فهمیدم
جه کانگ:خب خدارو شکر
یونجو:تو مستی
جه کانگ:بله🤨
یونجو:الان فقط برو خونه و بخواب به مامانت میگم سوپ ماهی واست درست کنه
جه کانگ:بابا بفهم من تورو دوست دارم پس معنیش این نمیشه که دیونه یا مستم
یونجو:یعنی الان واقعا دوسم داری
جه کانگ سرشُ بالا پاین با حالت سرش گفت آورد گفت آره
یونجو: ته با😐
جه کانگ:الان قبول کردی باهم قرار بزاریم؟
یونجو:آره.چون منم دوست دارم
جه کانگ و یونجو چند سال بعد باهم ازدواج کردن و فیک ما به پایان رسید:)
فیک بعدیمون درباره یونگی و اگر حمایت کنید فیک جدید رو شروع میکنیم^•^
۱۵.۸k
۱۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.