پارت اول میکانگ چرا همیشه آرومه؟
پارت اول میکانگ چرا همیشه آرومه؟
امروز اولین روز استخدام میکانگ و ساعت۷:۳۰دقیقه
باید بره کمپانی
میکانگ ساعت ۷ از خواب پاشده و تمام کاراشو انجام داده، میکانگ رفت سوار ماشین شد رفت سمت کمپانی
بعد از نیم ساعت رسید،رفت درو باز کردو رفت تو سالن
سالن پر آدم بود ولی میکانگ نمیتونست از کسی بپرسه چون هیچکسو نمیشناخت
نمیدونست باید کدوم بخش بره و همینجوری گیج داشت دورو برش رو نگاه میکرد
یونگی درو باز کرد و اومد داخل
میکانگ یهو برگشت که بره از یکی بپرسه و خورد به یونگی
یونگی:اومو،چیکار میکنی جلوت رو نگاه کن
میکانگ:ببخشید 🙏
یونگی سرشو آورد بالا و میکانگ رو نگاه کرد و گفت:عه،دختری که
میکانگ:بله؟!
میکانگ:تاحالا ندیدمت تازه اومدی؟
میکانگ:بله
یونگی:کدوم بخش کار میکنی
میکانگ:بهم اسمی نگفتن ولی میدونم یکی از کارکنا اسمش سانگسو
یونگی:آها،چرا هنوز اینجایی دیرت نشده؟
میکانگ:شده،ولی نمیدونم کدوم بخشه
یونگی:من میدونم
میکانگ:میشه بگید از کدوم راه رو باید برم
یونگی:خودمم اون سمت میخوام برم،فقط بیا دنبالم
میکانگ:چشم،ممنون
یونگی قبل اینکه میکانگ رو ببینه نمیخواست بره سمت بخشی که میکانگ توش کار میکنه ولی به خاطر اینکه میخواست بیشتر با میکانگ آشنا بشه گفت از اون طرف میره
تو آسانسور بودن و یونگی همینجوری داشت به میکانگ نگاه میکرد
یونگی:شغلتچیه؟(میدونستولیمیخواستمیکانگباهاشحرفبزنه)
میکانگ:منیجر
یونگی:آها،منیجر کی؟
میکانگ:نمیدونم،فعلا هیچی بهم نگفتن
یونگی:تو چجوری اینجا استخدام شدی که هیچی نمیدونی🤨
میکانگ:گفتن بعد اینکه اومدم همه چی رو بهم میگن
یونگی:هع،مگه بچه ای🙄
میکانگ ساکت موند و لبخند زد
بالاخره میکانگ رفت جایی که باید میرفت و یونگی همینجوری همراهیش کرد
یونسو داشت قوانین رو به میکانگ میگفت
یونگی هم یه صندلی گذاشته بود کنار و نشسته بود و نگاهشون میکرد
یونسو:یونگی شی
یونگی:ایم
یونسو:زیاد اینجا نمیاید آفتاب از کدوم طرف در اومده
یونگی:از طرف غرب😒
یونسو:شوخی بامزه ای بود🙄
میکانگ :یونسویا!
یوسو:بله
میکانگ:الان من منیجر کیم؟
یونسو:جیهوپ
یونگی:چی!
یوسو:با شما نبودم
یونگی:یعنی الان میکانگ منیجر جیهوپه؟!
یونسو:نرسیده پسر خاله شدید،به اسم صدا میکنید
امروز اولین روز استخدام میکانگ و ساعت۷:۳۰دقیقه
باید بره کمپانی
میکانگ ساعت ۷ از خواب پاشده و تمام کاراشو انجام داده، میکانگ رفت سوار ماشین شد رفت سمت کمپانی
بعد از نیم ساعت رسید،رفت درو باز کردو رفت تو سالن
سالن پر آدم بود ولی میکانگ نمیتونست از کسی بپرسه چون هیچکسو نمیشناخت
نمیدونست باید کدوم بخش بره و همینجوری گیج داشت دورو برش رو نگاه میکرد
یونگی درو باز کرد و اومد داخل
میکانگ یهو برگشت که بره از یکی بپرسه و خورد به یونگی
یونگی:اومو،چیکار میکنی جلوت رو نگاه کن
میکانگ:ببخشید 🙏
یونگی سرشو آورد بالا و میکانگ رو نگاه کرد و گفت:عه،دختری که
میکانگ:بله؟!
میکانگ:تاحالا ندیدمت تازه اومدی؟
میکانگ:بله
یونگی:کدوم بخش کار میکنی
میکانگ:بهم اسمی نگفتن ولی میدونم یکی از کارکنا اسمش سانگسو
یونگی:آها،چرا هنوز اینجایی دیرت نشده؟
میکانگ:شده،ولی نمیدونم کدوم بخشه
یونگی:من میدونم
میکانگ:میشه بگید از کدوم راه رو باید برم
یونگی:خودمم اون سمت میخوام برم،فقط بیا دنبالم
میکانگ:چشم،ممنون
یونگی قبل اینکه میکانگ رو ببینه نمیخواست بره سمت بخشی که میکانگ توش کار میکنه ولی به خاطر اینکه میخواست بیشتر با میکانگ آشنا بشه گفت از اون طرف میره
تو آسانسور بودن و یونگی همینجوری داشت به میکانگ نگاه میکرد
یونگی:شغلتچیه؟(میدونستولیمیخواستمیکانگباهاشحرفبزنه)
میکانگ:منیجر
یونگی:آها،منیجر کی؟
میکانگ:نمیدونم،فعلا هیچی بهم نگفتن
یونگی:تو چجوری اینجا استخدام شدی که هیچی نمیدونی🤨
میکانگ:گفتن بعد اینکه اومدم همه چی رو بهم میگن
یونگی:هع،مگه بچه ای🙄
میکانگ ساکت موند و لبخند زد
بالاخره میکانگ رفت جایی که باید میرفت و یونگی همینجوری همراهیش کرد
یونسو داشت قوانین رو به میکانگ میگفت
یونگی هم یه صندلی گذاشته بود کنار و نشسته بود و نگاهشون میکرد
یونسو:یونگی شی
یونگی:ایم
یونسو:زیاد اینجا نمیاید آفتاب از کدوم طرف در اومده
یونگی:از طرف غرب😒
یونسو:شوخی بامزه ای بود🙄
میکانگ :یونسویا!
یوسو:بله
میکانگ:الان من منیجر کیم؟
یونسو:جیهوپ
یونگی:چی!
یوسو:با شما نبودم
یونگی:یعنی الان میکانگ منیجر جیهوپه؟!
یونسو:نرسیده پسر خاله شدید،به اسم صدا میکنید
۹.۱k
۱۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.