پارت ۹ فصل دو زندگی جونگمه
پارت ۹ فصل دو زندگی جونگمه
تهیونگ:جونگمه کجاست؟
کوک:گرفتنش
تهیونگ:چی🤨
کوک:وقتی جونگمه موند تو کارخونه خرابه جلو درش یکی تصادف کرد مُرد پلیسا جونگمه رو اشتباه گرفتن
تهیونگ:چی میگی😳
کوک:فردا باید برای بازجویی برم
تهیونگ:وای،خرتوخری باز شروع شد😫
گونگ:بابا😭حالا چیکار کنیم،اگه مامان حالش خوب نباشه چی😖اگه اذیتش کنن چی😱
کوک:هرکاری بتونم انجام میدم جونگمه رواز اونجا بیارم بیرون😥
تهیونگ:پشتتم و کمکت میکنم؛هرچقدر در توانم باشه
یونجو:بابا!
کوک:بله
یونجو:یعنی اونجا هیچ دوربین مدار بسته ای نبوده
کوک:فکر نکنم🤔
یونجو:چطوره من برم یه سر بزنم بیام
کوک:زیادی هم بزرگ نشدیا تنها اینجور جاها بری،بعدشم همه ی اینا دست گلای تو و داداشته
یونجو:خب.خودت یه کاری کن
کوک:خودم میرم چک میکنم
تهیونگ:نمیذارم تنها بری
گونگ:منم میام،هرچیه چشام از شما بهتر میبینه
تهیونگ:خب،کی پیش جه کانگ میمونه
گونگ:یونجو هست غم نیست،درسته ازش بدم میاد ولی بعضی جاها به کارمون میاد
یونجو:مگه من آچارفرانسه ام😐
گونگ:شوخی میکنم(؛
تهیونگ:خب بیاید بریم دیگه
تهیونگ و کوک و گونگ رفتن کارخونه خرابه و یونجو موند پیش جه کانگ
یونجو رفت نشست روبه روی مبلی که جه کانگ روش خوابیده بود
یونجو وقتی داشت به جه کانگ نگاه میکرد لبخندزد
احساس کرد عاشق جه کانگ شده ولی کوبید تو سرش و گفت:خل شدما ،این چرت و پرتا چیه مغزم میگه
رو صورت جه کانگ دوتا زخم عمیق بود
یونجو پاشد رفت جعبه پزشکی رو آورد
در پماد رو باز کردو ریخت رو پنبه بهداشتی و آروم کشید رو زخم جه کانگ
جه کانگ دردش اومد و چشاشو محکم بست و ابروهاش رفت توهم
آروم چشاش باز کرد دید یونجو با قیافه😬جلوش نشسته
یونجو:ببخشید. ببخشید، ولی باید دَووم بیاری،مامانم همیشه میگه اگه زخما زد عفونی نشن عفونت میکنن و بدتر میشن
جه کانگ هیچی جز ببخشید از حرفای یونجو نفهمید
جه کانگ:واسه چی میخواست ببوستت😕
یونجو:بله؟!
جه کانگ یهو بلند شد نشست و با عصبانیت یونجو رو دعوا کرد
جه کانگ:تو هنوز بچه ای و اون حق لمس لبات رو نداره، اصلا چرا میخواست ببوستت،نکنه باهم قرار میزاشتید،من اینهمه منتظر بودم که بزرگ شیم و باهم قرار بزاریم ولی تو از همین الان شروع کردی با یکی دیگه قرار بزاری😠
یونجو همینجوری 😳مونده بود
یونجو:منظورت از جمله آخر چی بود😳
جه کانگ دستشو گذاشت رو دهنش و با حالت 😳به یونجو نگاه کرد
تهیونگ:جونگمه کجاست؟
کوک:گرفتنش
تهیونگ:چی🤨
کوک:وقتی جونگمه موند تو کارخونه خرابه جلو درش یکی تصادف کرد مُرد پلیسا جونگمه رو اشتباه گرفتن
تهیونگ:چی میگی😳
کوک:فردا باید برای بازجویی برم
تهیونگ:وای،خرتوخری باز شروع شد😫
گونگ:بابا😭حالا چیکار کنیم،اگه مامان حالش خوب نباشه چی😖اگه اذیتش کنن چی😱
کوک:هرکاری بتونم انجام میدم جونگمه رواز اونجا بیارم بیرون😥
تهیونگ:پشتتم و کمکت میکنم؛هرچقدر در توانم باشه
یونجو:بابا!
کوک:بله
یونجو:یعنی اونجا هیچ دوربین مدار بسته ای نبوده
کوک:فکر نکنم🤔
یونجو:چطوره من برم یه سر بزنم بیام
کوک:زیادی هم بزرگ نشدیا تنها اینجور جاها بری،بعدشم همه ی اینا دست گلای تو و داداشته
یونجو:خب.خودت یه کاری کن
کوک:خودم میرم چک میکنم
تهیونگ:نمیذارم تنها بری
گونگ:منم میام،هرچیه چشام از شما بهتر میبینه
تهیونگ:خب،کی پیش جه کانگ میمونه
گونگ:یونجو هست غم نیست،درسته ازش بدم میاد ولی بعضی جاها به کارمون میاد
یونجو:مگه من آچارفرانسه ام😐
گونگ:شوخی میکنم(؛
تهیونگ:خب بیاید بریم دیگه
تهیونگ و کوک و گونگ رفتن کارخونه خرابه و یونجو موند پیش جه کانگ
یونجو رفت نشست روبه روی مبلی که جه کانگ روش خوابیده بود
یونجو وقتی داشت به جه کانگ نگاه میکرد لبخندزد
احساس کرد عاشق جه کانگ شده ولی کوبید تو سرش و گفت:خل شدما ،این چرت و پرتا چیه مغزم میگه
رو صورت جه کانگ دوتا زخم عمیق بود
یونجو پاشد رفت جعبه پزشکی رو آورد
در پماد رو باز کردو ریخت رو پنبه بهداشتی و آروم کشید رو زخم جه کانگ
جه کانگ دردش اومد و چشاشو محکم بست و ابروهاش رفت توهم
آروم چشاش باز کرد دید یونجو با قیافه😬جلوش نشسته
یونجو:ببخشید. ببخشید، ولی باید دَووم بیاری،مامانم همیشه میگه اگه زخما زد عفونی نشن عفونت میکنن و بدتر میشن
جه کانگ هیچی جز ببخشید از حرفای یونجو نفهمید
جه کانگ:واسه چی میخواست ببوستت😕
یونجو:بله؟!
جه کانگ یهو بلند شد نشست و با عصبانیت یونجو رو دعوا کرد
جه کانگ:تو هنوز بچه ای و اون حق لمس لبات رو نداره، اصلا چرا میخواست ببوستت،نکنه باهم قرار میزاشتید،من اینهمه منتظر بودم که بزرگ شیم و باهم قرار بزاریم ولی تو از همین الان شروع کردی با یکی دیگه قرار بزاری😠
یونجو همینجوری 😳مونده بود
یونجو:منظورت از جمله آخر چی بود😳
جه کانگ دستشو گذاشت رو دهنش و با حالت 😳به یونجو نگاه کرد
۱۴.۵k
۰۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.