فیک: گودال
فیک: گودال
part⁷
" حالا تصميمش با خودته "jk
به سمت در قدم برداشت ولی قبل از اینکه بخواد خارج بشه دختر جواب داد
" باشه ، قبوله کمکت میکنم "a.t
نیشخندی زد و بعد حالت جدی به چهرهاَش داد و به طرفش برگشت
" تصمیم درستی گرفتی "jk
به طرفش قدم برداشت و باهم دیگه دست دادن
" حالا باید چیکار کنیم؟ "a.t
" باید بیایی پیشم "jk
" چی؟ بیام پیشت! "a.t
" اره میایی خونه من زندگی میکنی اونطوری راحت تر میتونم بهت بگم چیکار کن "jk
" نمیشه نمیام ... چیزی میخوام بگی بهم زنگ بزن "a.t
" نمیشه ... چان گوشیتو شونوت (درسته؟) میکنه نمیتونم بهت زنگ بزنم "jk
" اوفف ... باشه "a.t
" خوبه راه بیفت بریم "jk
"الان؟ "a.t
" الان؟(اداشو در میاره) پس کی؟ "jk
" من کار دارم "a.t
" منم کار دارم نمیتونم وقتمو که با تو بگذرونم... پایین منتظرتم "jk
به سمت در رفت و از شرکت خارج شد
" مرتیکه ...از کار زندگی میندازیم "a.t
وسایلشو جمع کرد و از شرکت خارج شد
سیگار در دست داشت و به ماشین تیکه داده بود
مَرد جذاب و خوشتیپی بود
موهای لخت و مشکی
چهرهای مَردونه و زیبا
بدنی هیکلی که از دور خوش هیکی بودنش مشخص بود
مَردی بینقص که همه رو به سمت خودش جذب میکرد
مجذوب تماشا کردنش شده بود و نمیتونست چشم ازش برداره
با تکون دادن سرش از تماشا کردنش چشم برداشت
به سمتش قدم برداشت
کنارش ایستاد
" بریم "a.t
سیگارش انداخت روی زمین با پاش لهش کرد
سوار ماشین شدن و حرکت کردن
حرفی بینشون در بدل نمیشد و فقط صدای موزیک بود که سردی بینشون ازبین میبرد
به بیرون خیره شده بود که حرف زد
" ببرم خونه اَم میخوام لباس بردارم "a.t
" باش "jk
ماشینو به سمت خودنش حمایت کرد
بعد از چند دقیقه ای رسیدن
جلوی خونه ایستاد و از ماشین خارج شد
" بیا پایین اینجا خسته میشی "a.t
از ماشین خارج شد و دنبالش سوار آسانسور شدن
در خونه باز کرد و رفتن داخل
خونه زیبای داشت
گل گیاه جو خونه بهتر از حالت عادی میکرد
وارد اتاقش شد
چمیدونش بیرون آورد و شروع به جمع کردن تمام لباساش و وسایل مهمش کرد
جئون هم جلوی پنجره ایستاده بود و به حیاط بزرگ خونه نگاه میکرد
سرسبز بود
اینگار این خونه توی یه لول دیگه قرار داره
توجهش به قاب عکسی که روی کتابخونه کوچیکش بود جلب شد
سمتش رفت و به عکس نگاه کرد
داخل عکس دختر کوچولو و پسری بود که کنار پدر و مادرشو ایستاده بود و مادر بزرگشون پیششون بود
مشخص بود اون دختر کوچولو خود ا.تنه
اون پسر براش آشنا بود ولی نمیدونست کیه
بیشتر دقت کرد تا ببینه کیه که با صدای دختر توجهش از عکس به ا.ت داده شد
" آماده ام بریم "a.t
از خونه خارج شد و به عمارت جئون رفت
وارد عمارت بزرگ جئون شدن
با باز شدن در صدای پسر به گوش رسید
تهیونگ: جونگکوک امدی؟
و پشت سرش صدای چند نفر دیگه به گوش رسید
part⁷
" حالا تصميمش با خودته "jk
به سمت در قدم برداشت ولی قبل از اینکه بخواد خارج بشه دختر جواب داد
" باشه ، قبوله کمکت میکنم "a.t
نیشخندی زد و بعد حالت جدی به چهرهاَش داد و به طرفش برگشت
" تصمیم درستی گرفتی "jk
به طرفش قدم برداشت و باهم دیگه دست دادن
" حالا باید چیکار کنیم؟ "a.t
" باید بیایی پیشم "jk
" چی؟ بیام پیشت! "a.t
" اره میایی خونه من زندگی میکنی اونطوری راحت تر میتونم بهت بگم چیکار کن "jk
" نمیشه نمیام ... چیزی میخوام بگی بهم زنگ بزن "a.t
" نمیشه ... چان گوشیتو شونوت (درسته؟) میکنه نمیتونم بهت زنگ بزنم "jk
" اوفف ... باشه "a.t
" خوبه راه بیفت بریم "jk
"الان؟ "a.t
" الان؟(اداشو در میاره) پس کی؟ "jk
" من کار دارم "a.t
" منم کار دارم نمیتونم وقتمو که با تو بگذرونم... پایین منتظرتم "jk
به سمت در رفت و از شرکت خارج شد
" مرتیکه ...از کار زندگی میندازیم "a.t
وسایلشو جمع کرد و از شرکت خارج شد
سیگار در دست داشت و به ماشین تیکه داده بود
مَرد جذاب و خوشتیپی بود
موهای لخت و مشکی
چهرهای مَردونه و زیبا
بدنی هیکلی که از دور خوش هیکی بودنش مشخص بود
مَردی بینقص که همه رو به سمت خودش جذب میکرد
مجذوب تماشا کردنش شده بود و نمیتونست چشم ازش برداره
با تکون دادن سرش از تماشا کردنش چشم برداشت
به سمتش قدم برداشت
کنارش ایستاد
" بریم "a.t
سیگارش انداخت روی زمین با پاش لهش کرد
سوار ماشین شدن و حرکت کردن
حرفی بینشون در بدل نمیشد و فقط صدای موزیک بود که سردی بینشون ازبین میبرد
به بیرون خیره شده بود که حرف زد
" ببرم خونه اَم میخوام لباس بردارم "a.t
" باش "jk
ماشینو به سمت خودنش حمایت کرد
بعد از چند دقیقه ای رسیدن
جلوی خونه ایستاد و از ماشین خارج شد
" بیا پایین اینجا خسته میشی "a.t
از ماشین خارج شد و دنبالش سوار آسانسور شدن
در خونه باز کرد و رفتن داخل
خونه زیبای داشت
گل گیاه جو خونه بهتر از حالت عادی میکرد
وارد اتاقش شد
چمیدونش بیرون آورد و شروع به جمع کردن تمام لباساش و وسایل مهمش کرد
جئون هم جلوی پنجره ایستاده بود و به حیاط بزرگ خونه نگاه میکرد
سرسبز بود
اینگار این خونه توی یه لول دیگه قرار داره
توجهش به قاب عکسی که روی کتابخونه کوچیکش بود جلب شد
سمتش رفت و به عکس نگاه کرد
داخل عکس دختر کوچولو و پسری بود که کنار پدر و مادرشو ایستاده بود و مادر بزرگشون پیششون بود
مشخص بود اون دختر کوچولو خود ا.تنه
اون پسر براش آشنا بود ولی نمیدونست کیه
بیشتر دقت کرد تا ببینه کیه که با صدای دختر توجهش از عکس به ا.ت داده شد
" آماده ام بریم "a.t
از خونه خارج شد و به عمارت جئون رفت
وارد عمارت بزرگ جئون شدن
با باز شدن در صدای پسر به گوش رسید
تهیونگ: جونگکوک امدی؟
و پشت سرش صدای چند نفر دیگه به گوش رسید
۱۵.۰k
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.