فیک: گودال
فیک: گودال
part⁵
تهیونگ: حالا کیه؟
" مثل اینکه چان این دختر میخواد ازم خواست براش پیداش کنم ... دختره بهش درخواست رد داد چان دیونه شده "jk
تهیونگ: دختره به چان جواب رد داد؟ ... عجیبه دخترای که چان میخواد بهش جواب مثبت میدن دخترا به جون هم میوفتن تا مال اون باشن بعد این جواب رد داده ... عجب دختریه
" هع ... دختر حیا عفت حالیشه "jk
تهیونگ: نه بابا ... جوری حرف میزنی انگار میشناسیش
" نه بابا ... یه بار دیدمش که توی دیدار اول مشخص بود دنبال توجه نیست .. حیا عفت سرشه "jk
تهیونگ: پس پیدا کردنش برات راحته
" اره راحته ولی دو دستی تقدیم به چان نمیکنمش "jk
تهیونگ: نقشهی توی سرته؟
" اره چه نقشهی ام "jk
تهیونگ: پس مثل اینکه قرار قضیه بودار شه ...
ار روی مبل بلند شد و حرکت کرد
تهیونگ: هر کاری میخوای میکنی فقط میتونم بگم مواظب خودت باش
از دفتر بیرون رفت
سیگار از دهنش خارج کرد و دود سیگار بیرون داد
نیشخندی زد
" قراره دوباره با خانم کوچولو ملاقات داشته باشیم "jk
روبه افرادش کرد
" برید برام پیداش کنید "jk
" بله ارباب "
سریع از دفتر خارج شدن
به عکس خیره شد و با نیشخند گفت
"منتظرم باش خانم کوچولو "jk
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
داخل شرکت بود
پارچه برمیداشت و طرح مورد نظرشو روی مدل پیاده میکرد
طرحی که امروز کشیده بود خیلی زیبا بود
مشتاقانه منتظر تموم شدنش بود تا نتیجهای کارش رو ببینه
داشت پارچه بهم دیگه میدوخت که در اتاقش زده شد
و منشی وارد اتاق شد
منشی: خانم لی وقت دارید؟
دست از کارشید و رو به منشی کرد
" اره ، بگو "a.t
منشی: یه آقای آمدن دیدنتون
" دیدن من؟ کی؟ "a.t
منشی: گفتن میشناسیدش
" کسیه که میشناسمش؟ بهشون بگو بیاد "a.t
منشی: بله
از دفتر خارج شد
" [کی میتونه باشه] "a.t
روی میز مرتب کرد که در اتاق زده شد
منشی: بفرمایید
مَردی قد بلند با کت و شلوار وارد دفتر شد
از دیدنش شکه شد
خودش بود
همون مَردی که نجاتش داد
منشی از دفتر بیرون رفت و در بست
" تو... "a.t
" از دیدار دوبارهتون خوشبختم خانم "jk
" شما... اینجا چیکار میکنید؟ "a.t
" آمدم راجب موضوعی باهاتون حرف بزنم "jk
" با من حرف بزنید؟ درباره چی؟ "a.t
" درمورد آقای چان "jk
" چان؟ ... چی شده؟ "a.t
" بشینید براتون میگم "jk
روی مبل روبهروی یکدیگر نشستن
" چیشده؟ "a.t
" چان دنبالته "jk
" مثل اینکه نمیخواد دست از سرم برداره "a.t
" اره اونقدری که آمد پیشم ازم کمک خواست تا پیدات کنم "jk
part⁵
تهیونگ: حالا کیه؟
" مثل اینکه چان این دختر میخواد ازم خواست براش پیداش کنم ... دختره بهش درخواست رد داد چان دیونه شده "jk
تهیونگ: دختره به چان جواب رد داد؟ ... عجیبه دخترای که چان میخواد بهش جواب مثبت میدن دخترا به جون هم میوفتن تا مال اون باشن بعد این جواب رد داده ... عجب دختریه
" هع ... دختر حیا عفت حالیشه "jk
تهیونگ: نه بابا ... جوری حرف میزنی انگار میشناسیش
" نه بابا ... یه بار دیدمش که توی دیدار اول مشخص بود دنبال توجه نیست .. حیا عفت سرشه "jk
تهیونگ: پس پیدا کردنش برات راحته
" اره راحته ولی دو دستی تقدیم به چان نمیکنمش "jk
تهیونگ: نقشهی توی سرته؟
" اره چه نقشهی ام "jk
تهیونگ: پس مثل اینکه قرار قضیه بودار شه ...
ار روی مبل بلند شد و حرکت کرد
تهیونگ: هر کاری میخوای میکنی فقط میتونم بگم مواظب خودت باش
از دفتر بیرون رفت
سیگار از دهنش خارج کرد و دود سیگار بیرون داد
نیشخندی زد
" قراره دوباره با خانم کوچولو ملاقات داشته باشیم "jk
روبه افرادش کرد
" برید برام پیداش کنید "jk
" بله ارباب "
سریع از دفتر خارج شدن
به عکس خیره شد و با نیشخند گفت
"منتظرم باش خانم کوچولو "jk
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
داخل شرکت بود
پارچه برمیداشت و طرح مورد نظرشو روی مدل پیاده میکرد
طرحی که امروز کشیده بود خیلی زیبا بود
مشتاقانه منتظر تموم شدنش بود تا نتیجهای کارش رو ببینه
داشت پارچه بهم دیگه میدوخت که در اتاقش زده شد
و منشی وارد اتاق شد
منشی: خانم لی وقت دارید؟
دست از کارشید و رو به منشی کرد
" اره ، بگو "a.t
منشی: یه آقای آمدن دیدنتون
" دیدن من؟ کی؟ "a.t
منشی: گفتن میشناسیدش
" کسیه که میشناسمش؟ بهشون بگو بیاد "a.t
منشی: بله
از دفتر خارج شد
" [کی میتونه باشه] "a.t
روی میز مرتب کرد که در اتاق زده شد
منشی: بفرمایید
مَردی قد بلند با کت و شلوار وارد دفتر شد
از دیدنش شکه شد
خودش بود
همون مَردی که نجاتش داد
منشی از دفتر بیرون رفت و در بست
" تو... "a.t
" از دیدار دوبارهتون خوشبختم خانم "jk
" شما... اینجا چیکار میکنید؟ "a.t
" آمدم راجب موضوعی باهاتون حرف بزنم "jk
" با من حرف بزنید؟ درباره چی؟ "a.t
" درمورد آقای چان "jk
" چان؟ ... چی شده؟ "a.t
" بشینید براتون میگم "jk
روی مبل روبهروی یکدیگر نشستن
" چیشده؟ "a.t
" چان دنبالته "jk
" مثل اینکه نمیخواد دست از سرم برداره "a.t
" اره اونقدری که آمد پیشم ازم کمک خواست تا پیدات کنم "jk
۱۹.۲k
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.