استوری عاشقانه تسکین
فراموش کن خیلی بی طاقتم
که روزای من رنگ بی رنگیه
اگه اینهمه اشک رو گونمه
توجه نکن واسه دلتنگیه
نگاهم به عشق بعد از این زخمیه
نگاهی پر از درس تنها شدن
یه فکر خراب یه زخم عمیق
#ستار
دکتر گفته حالمون بهتره، بلکم مرخص شیم همین روزا. از صبح وایسادیم یه لنگه پا تو محوطه آسایشگاه، لب خندون گردن افراشته، دلبر رو نیگا میکنیم وان یکاد میخونیم فوت می کنیم بهش، چشم نخوره یه وقت بس که قشنگه. مادربزرگ یادمون داده دعا بخونیم فوت کنیم به عزیزمون، تا زنده بود دعا میخوند فوت میکرد چشم نمی خورد خنده هامون. دلبر وایساده تو سایه، خورشید داره خودشو می کشه برسه به سر شونه هاش، تنشو ببوسه. بهش میگیم کی اِنقد عزیز شدی آخه تو؟ میخنده. میخنده، خنده اش باهار میشه می شینه رو باغچه؛ حیاط پر میشه از بوی یاس و رازقی و پیچ امین الدوله. انگار که بهشت باشه دنیا. نگاش میکنیم راه میره از این سر دنیا به اون سر، با یه نازی که انگار میدونه چقدر خوش به حال زمینه که دلبر پاشو میذاره روش. صداش می کنیم میگیم دلبر، نکنه یه وقت ما رو یادت رفته باشه؟ نکنه زمستون بشه سرما بزنه باغ و باغبون رو بسوزونه؟ میچرخه سمتمون، از دور ماچ میفرسته، با اون چشمای خندونش که جون دنیاست.
جون می گیریم، آواز میخونیم، آهنگای شاد قدیمی. همونجور که میاد طرفمون که آغوشمون رو پر کنه از ترانه های تازه، نیگا میکنیم به گنجیشک پیر روی شاخه خشک درخت ته محوطه، غم نداره، با ذوق نیگا میکنه به رقص یه نفره ما. آواز میخونه زیرلب، میگه زندگی خوب است که گیری دلبری نکو......
.
@boof_graphy
که روزای من رنگ بی رنگیه
اگه اینهمه اشک رو گونمه
توجه نکن واسه دلتنگیه
نگاهم به عشق بعد از این زخمیه
نگاهی پر از درس تنها شدن
یه فکر خراب یه زخم عمیق
#ستار
دکتر گفته حالمون بهتره، بلکم مرخص شیم همین روزا. از صبح وایسادیم یه لنگه پا تو محوطه آسایشگاه، لب خندون گردن افراشته، دلبر رو نیگا میکنیم وان یکاد میخونیم فوت می کنیم بهش، چشم نخوره یه وقت بس که قشنگه. مادربزرگ یادمون داده دعا بخونیم فوت کنیم به عزیزمون، تا زنده بود دعا میخوند فوت میکرد چشم نمی خورد خنده هامون. دلبر وایساده تو سایه، خورشید داره خودشو می کشه برسه به سر شونه هاش، تنشو ببوسه. بهش میگیم کی اِنقد عزیز شدی آخه تو؟ میخنده. میخنده، خنده اش باهار میشه می شینه رو باغچه؛ حیاط پر میشه از بوی یاس و رازقی و پیچ امین الدوله. انگار که بهشت باشه دنیا. نگاش میکنیم راه میره از این سر دنیا به اون سر، با یه نازی که انگار میدونه چقدر خوش به حال زمینه که دلبر پاشو میذاره روش. صداش می کنیم میگیم دلبر، نکنه یه وقت ما رو یادت رفته باشه؟ نکنه زمستون بشه سرما بزنه باغ و باغبون رو بسوزونه؟ میچرخه سمتمون، از دور ماچ میفرسته، با اون چشمای خندونش که جون دنیاست.
جون می گیریم، آواز میخونیم، آهنگای شاد قدیمی. همونجور که میاد طرفمون که آغوشمون رو پر کنه از ترانه های تازه، نیگا میکنیم به گنجیشک پیر روی شاخه خشک درخت ته محوطه، غم نداره، با ذوق نیگا میکنه به رقص یه نفره ما. آواز میخونه زیرلب، میگه زندگی خوب است که گیری دلبری نکو......
.
@boof_graphy
۲۳.۰k
۱۰ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.