رمان عاشقم باش 🫀🙃 پارات 33

دیانا:ببین ارسلان توکه تصادف کرده بودی منم حالم بد شده بود بچه افتاد ولی دوباره حامله شدم🥺🥺🥺😁😁
ارسلان:اشکال ندارم مهم این بود خودت خوبی
بغلم کرد
شب شد گفتم شام درست کنم
ارسلان:دیانا من امدم
دیانا:باشه
ارسلان:چکار می‌کنی
دیانا:هیچی سال درست میکنم
ارسلان:نمیخواد بریم خونه مامانم
دیانا:نگاه بریم شاد خونه نباشن🥺
ارسلان:نه زنگ زدم به مامانم گفت خونه این
لباس پوشیدم ...؟
ادامه دارد
دیدگاه ها (۰)

ادیت جدیدم😁😁🥺🥺

اولین ویدیویی که از مهدیس دیدم🥺🥺

ستایش دخترم سارینام😘😘🥺

پیجم چطوره ازش راضیم😘😘🦉🦇🥺

رمان بغلی من پارت ۵۰دیانا :خوشگله ارسلان: آره بریم تو ماشین ...

رمان بغلی من پارت ۶۶دیانا: از خواب بیدار شدم بدنم کوفته بود ...

رمان بغلی من پارت۱۳۱و۱۳۲و۱۳۳و۱۳۴دیانا: تا نیم ساعت داشتیم با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط