فصل دو من هفت تا ددی دارم ❤🚫
#part_۳۶
لبخندی و زدم و از صدای خودم توی ذهنم اکو شد "من هیچوقت بی شما خوشبخت نیستم"
خواست بیرون بره که یه لحظه به سمتم برگشت و گفت:ولی با رفتنت نابودمون کردی
بعد حرفش صدای در توی اتاق طنین انداخت با شنیدن حرفش قلبم دوباره توی سینم خورد شد
اشکام رو نتونستم کنترل کنم و بغضم ترکید سریع روی دهنم رو گرفتم تا صداش ماروین رو بیدار نکنه
_ده سال قبل یکی شد جون هفت تا پسر،بخاطرش با چشای اشکی از برنامه ای که حتی به قیمت سال ها جون کردنشون بود گذشتن
بخاطر نبودش دو سال داغون شدن دخترم دوسشون داشت به قیمت کشته شدنش خودشو فدا کرد
اما بازم ترکشون کرد.....
با چشایی که اشک ها دونه دونه ازشون پایین می ریختن به ماروین که با ماسک به سختی حرف میزد گوش دادم
بعد چند دقیقه گفت:همین بود داستان.؟!
گفتم:دختر توی بدترین لحظات موقعی که داشت با کمربند توی کوچه کتک میخورد اونا رو دید
نویسنده #ANIL
@dady_2021
لبخندی و زدم و از صدای خودم توی ذهنم اکو شد "من هیچوقت بی شما خوشبخت نیستم"
خواست بیرون بره که یه لحظه به سمتم برگشت و گفت:ولی با رفتنت نابودمون کردی
بعد حرفش صدای در توی اتاق طنین انداخت با شنیدن حرفش قلبم دوباره توی سینم خورد شد
اشکام رو نتونستم کنترل کنم و بغضم ترکید سریع روی دهنم رو گرفتم تا صداش ماروین رو بیدار نکنه
_ده سال قبل یکی شد جون هفت تا پسر،بخاطرش با چشای اشکی از برنامه ای که حتی به قیمت سال ها جون کردنشون بود گذشتن
بخاطر نبودش دو سال داغون شدن دخترم دوسشون داشت به قیمت کشته شدنش خودشو فدا کرد
اما بازم ترکشون کرد.....
با چشایی که اشک ها دونه دونه ازشون پایین می ریختن به ماروین که با ماسک به سختی حرف میزد گوش دادم
بعد چند دقیقه گفت:همین بود داستان.؟!
گفتم:دختر توی بدترین لحظات موقعی که داشت با کمربند توی کوچه کتک میخورد اونا رو دید
نویسنده #ANIL
@dady_2021
۳۱.۲k
۲۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.