عشق سلطنتی p3
عشق سلطنتی p3
از زبان ات
درحالی ک داشتم توی بغلش عر میزدم کفتم
+هیچ فکر کردی اگه میرفتی تنهام میزاشتی من چیکار میکردم میدونستی من بدون تو میمیمرم عوضی عررررر عرررر عرررر
_الان ک نمردم ببین جلوتم
توی چشماش نگاه کردم که انگشتش رو کشید رو لبام و ی بوسه ی ۳میمی انجام دادیم از هم جدا شدم دست همو گرفتیم و درو باز کردم رفتیم سالن اصلی ک همه جمع شده بودن اونجا که با دیدن ما تعجب کردم
٪هوسوک پسرم خوبی
_خوبم مادر قراره بهترم شم پدر من میخوام با ات ازدواج کنم اون تنها عشق حقیقی منه
@ ام من که دخترمو دادم رفت شما چی میفرمایین پادشاه جانگ
✓اگه جوونامون عاشق همن چرا که نه پادشاه فیندن
+هورااااااااا
برگشتم ـ لبای هوسوک رو بوسیدم ی جشن کوچیک گرفیم و زمان ازدوتجمونم تایید کردیم قراره ۱ماه دیگه برگذار شه
الان ۳هفتس که میگذره سرمو گذاشته بـدم به سینه ی هوسوک و به درخت بیدمون تکیه داده بودیم و به جنگل رو به رومون نگاه میکردیم ک ی صدایی اومد هوسوک پا شد و دستشو گذاشت رو شمشیرش ک یهو از درختا چند نفر اومدن پایین با هوپی جنگیدن که یهو یکی دستشو گذاشت رو دهنم که جیغ کشیدم هوسوک برگشت سمتم ولی دیر شده بود اونا منو با خودشون بردن از ترس زیاد بی هوش شدم
از زبان هوپی
ات رو بردن برگشتم قصر و داد زدم
_ات رو دزدیدن زود باشین باید بریم نجاتش بدیم
چنتا از بهترین شوالیه هامون رو برداشتم و رفتیم اون جایی ک ات رو.بردن ولی هر چقد دنبالش گشتیم پیداش نکردیم
این پارت کم شد معذرت میخوام واسه پارت بعدی شرت داریم
۵تا لایک
۷تا کامنت
#فیک #هوپی #بی_تی_اس
از زبان ات
درحالی ک داشتم توی بغلش عر میزدم کفتم
+هیچ فکر کردی اگه میرفتی تنهام میزاشتی من چیکار میکردم میدونستی من بدون تو میمیمرم عوضی عررررر عرررر عرررر
_الان ک نمردم ببین جلوتم
توی چشماش نگاه کردم که انگشتش رو کشید رو لبام و ی بوسه ی ۳میمی انجام دادیم از هم جدا شدم دست همو گرفتیم و درو باز کردم رفتیم سالن اصلی ک همه جمع شده بودن اونجا که با دیدن ما تعجب کردم
٪هوسوک پسرم خوبی
_خوبم مادر قراره بهترم شم پدر من میخوام با ات ازدواج کنم اون تنها عشق حقیقی منه
@ ام من که دخترمو دادم رفت شما چی میفرمایین پادشاه جانگ
✓اگه جوونامون عاشق همن چرا که نه پادشاه فیندن
+هورااااااااا
برگشتم ـ لبای هوسوک رو بوسیدم ی جشن کوچیک گرفیم و زمان ازدوتجمونم تایید کردیم قراره ۱ماه دیگه برگذار شه
الان ۳هفتس که میگذره سرمو گذاشته بـدم به سینه ی هوسوک و به درخت بیدمون تکیه داده بودیم و به جنگل رو به رومون نگاه میکردیم ک ی صدایی اومد هوسوک پا شد و دستشو گذاشت رو شمشیرش ک یهو از درختا چند نفر اومدن پایین با هوپی جنگیدن که یهو یکی دستشو گذاشت رو دهنم که جیغ کشیدم هوسوک برگشت سمتم ولی دیر شده بود اونا منو با خودشون بردن از ترس زیاد بی هوش شدم
از زبان هوپی
ات رو بردن برگشتم قصر و داد زدم
_ات رو دزدیدن زود باشین باید بریم نجاتش بدیم
چنتا از بهترین شوالیه هامون رو برداشتم و رفتیم اون جایی ک ات رو.بردن ولی هر چقد دنبالش گشتیم پیداش نکردیم
این پارت کم شد معذرت میخوام واسه پارت بعدی شرت داریم
۵تا لایک
۷تا کامنت
#فیک #هوپی #بی_تی_اس
۳.۷k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.