عشق سلطنتی p2
عشق سلطنتی p2
از زبان ات
مشغول حرف زدن با هوسوک بودم با اون چشماشجوری نگام میکرد که قلبم میخواست از جاش در بیاد
@ملکه ملکه
#چی شده پادشاه
@نگاه کن ات داره با پسر جانگ حرف میزنه
#کو وای اره ببین چقد صمیمی میزنن
@انگار دامادمو پیدا کردم
#اره والله چرا هنوز اینجا وایسادی برو پیش اقای جانگ
@باشه رفتم
داشتم همینجوری با هوپی حرف میزدم ک متوجه شدم دختر عموم داره میاد پیشمون
اومد جلو و از بازوی هوسوک گرفت و گفت
... هی ات خجالت نمیکشی پیش نامزدم وایسادی و داری باهاشم حرف میزنی
+چییی نامزدت
_ات داره کصشعر میگه
هوپی بازوشو از دست دختر عموم کشید و گفت
_ایشون سالهاست ک منو میخواد ولی من همیشه بهش جواب رد میدم مگه نه ایزابلا الانم گمشو وقرنه بد میشه برات
...ایش رفتم اصلا
+خوش اومدی گلم
چند ویم بعد
+هوپی بریم ی جای خلوت و راحت تر
_باش بریم
بردمش بنه بالای برجی ک تو قصرمون بود رقتم نشستیم رو زمین توی بالکن، و پاهامونو انداختیم پایین
۱ماه بعد
از زبان ات
الان ی ماهه میگذره و من عاشق هوسوک شدم اونم عاشق ما اون چند هفته پیش بهم گفت عاشقمه منم گفتم که عاشقشم الان ۱ماهه ک باهمیم امروزم مثل همیشه اماده شدم تا برم پیش درخت
رفتم پیش درخت ولی هر چقد منتظر موندم خوپی نیومد ناراحت برگشتم ۱روز ۲روز ۳روز ۱هفته ۲هفته ۳هفته و بالاخره شده ۱ماه ولی هر وقت میرم پیش درخت هوپی نیست امروزم رفتم نبود برگشتم خونه داشتم از پله ها میرفتم بالا ک با صدای مادرم متوقفشدم
#فیک #هوپی #بی تی اس
از زبان ات
مشغول حرف زدن با هوسوک بودم با اون چشماشجوری نگام میکرد که قلبم میخواست از جاش در بیاد
@ملکه ملکه
#چی شده پادشاه
@نگاه کن ات داره با پسر جانگ حرف میزنه
#کو وای اره ببین چقد صمیمی میزنن
@انگار دامادمو پیدا کردم
#اره والله چرا هنوز اینجا وایسادی برو پیش اقای جانگ
@باشه رفتم
داشتم همینجوری با هوپی حرف میزدم ک متوجه شدم دختر عموم داره میاد پیشمون
اومد جلو و از بازوی هوسوک گرفت و گفت
... هی ات خجالت نمیکشی پیش نامزدم وایسادی و داری باهاشم حرف میزنی
+چییی نامزدت
_ات داره کصشعر میگه
هوپی بازوشو از دست دختر عموم کشید و گفت
_ایشون سالهاست ک منو میخواد ولی من همیشه بهش جواب رد میدم مگه نه ایزابلا الانم گمشو وقرنه بد میشه برات
...ایش رفتم اصلا
+خوش اومدی گلم
چند ویم بعد
+هوپی بریم ی جای خلوت و راحت تر
_باش بریم
بردمش بنه بالای برجی ک تو قصرمون بود رقتم نشستیم رو زمین توی بالکن، و پاهامونو انداختیم پایین
۱ماه بعد
از زبان ات
الان ی ماهه میگذره و من عاشق هوسوک شدم اونم عاشق ما اون چند هفته پیش بهم گفت عاشقمه منم گفتم که عاشقشم الان ۱ماهه ک باهمیم امروزم مثل همیشه اماده شدم تا برم پیش درخت
رفتم پیش درخت ولی هر چقد منتظر موندم خوپی نیومد ناراحت برگشتم ۱روز ۲روز ۳روز ۱هفته ۲هفته ۳هفته و بالاخره شده ۱ماه ولی هر وقت میرم پیش درخت هوپی نیست امروزم رفتم نبود برگشتم خونه داشتم از پله ها میرفتم بالا ک با صدای مادرم متوقفشدم
#فیک #هوپی #بی تی اس
۴.۴k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.