سال ها ست که رفته ای
سالها ست که رفته ای
اما هنوز در کارگاه خیالم
کوزه گری می کنم
همیشه فنجانی از قهوه
برایت می سازم
و در انتظارت
ساعت ها دست در گل
در اشتیاق دیدارت می سوزم
از عشق تو من به دل شکایت کردم
ظلم و ستم تو را حکایت کردم
با آن همه ظلم و ستم و بدعهدی
من منزلت تو را رعایت کردم
اما هنوز در کارگاه خیالم
کوزه گری می کنم
همیشه فنجانی از قهوه
برایت می سازم
و در انتظارت
ساعت ها دست در گل
در اشتیاق دیدارت می سوزم
از عشق تو من به دل شکایت کردم
ظلم و ستم تو را حکایت کردم
با آن همه ظلم و ستم و بدعهدی
من منزلت تو را رعایت کردم
۹.۰k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.