part

part⁹³

چان با تمسخر جواب داد:
«آره؟ مطمئن باش که هیچ‌وقت نمی‌تونی از من فرار کنی. جونگکوک هم که فکر می‌کنی می‌تونه کمک کنه، به زودی می‌بینی که هیچ قدرتی در برابر من نداره.»

دختر با تردید به چان نگاه کرد و گفت:
«من هیچ وقت با تو نمیام!»

چان با لبخند سردی گفت:
«مطمئن باش که هیچ‌چیز نمی‌تونه جلوی من رو بگیره. پس 24 ساعت دیگه می‌بینیم که تصمیم می‌گیری یا نه. تصمیم تو می‌تونه به همه‌چیز پایان بده.»

چان در حالی که از اتاق خارج می‌شد، گفت:
«یادت باشه، وقت زیاد نیست، سریع فکر‌هاتو بکن»

حرف آخرشو زد و از اتاق خارج شد.
حرف های چان مانند تیغی بزرگ رشد کردند و به سمت مغز دختره پرتاب شدند.

قطرات اشک به آرامی از چشمانش سرازیر شدند و کم کم صورتش را مرطوب کردند. تهدید چان هنوز در گوشش طنین‌انداز بود، قلبش از ترس به شدت می‌زد و نمی‌توانست از فکر عواقب درپیش رو ارام بگیرد.

نفس کشیدن در فضایی بسه اتاق برایش هرلحظه سخت تر میشد، دیگه دوام نیاورد سریع از اتاق خارج شد.

سمت حیاط بيمارستان رفت و‌پشت سرهم تند تند نفس می‌کشید اشکانش با شدتت سرازیر ميشدند.

دستشو روی صورتش گذاشت تا گریه ایش را متوقف کند ولی تمومی نداشت که نداشت

دست کسی روی کمرش نشست سریع سرشو بالا آورد و با جئون روبه‌رو شد.

جئون با دیدن اشک های دختر خشکش زد و با صدای نگران پشت سرهم سوال میپرسید:
«چیشده؟ چرا گریه میکنی؟ تهیونگ چیزیش شده؟ دکتر چیزی گفته؟»

همان طور که گریه میکرد و پشت سرهم اشکانش رد پاک می‌کرد، هقهق کنان گفت:
«چان...چان دوباره امد...»

با اسم "چان" اخم بزرگی روی صورت جئون نقش بست، از شدتت عصبانیت دستشو مشت و با لحنی عصبی ولی آرام گفت:
«چیکار کرد؟»

با چهره‌ی اشکی صدای غمگین ادامه داد:
«چان گفت باید باهاش برم...میترسم، میترسم بلای سر تو تهیونگ بیاره...خیلی میترسم جونگکوک»

جئون به سختی عصبانیتشو کنترل میکرد، مشتشو بیشتر از قبل سفت می‌کرد با قدری که خون از لا به لای انگشتانش چِکه کرد

جئون اغوششو باز کرد و دختر بغل کرد.
دست دیگرش روی سر دختر نوازش بار می‌کشید و با صدای ملایم صحبت میکرد:
«سیس آروم باش، اینقدر برای اون گریه نکن...ا.ت بهت قول میدم که نمیزارم چان هیچ کاری کنه»

دختر سرشو بالا آورد و با چشمانی معصوم به جئکن نگاه کرد و با لحنی نگران، جواب داد:
«اگه بلای سر تو بیاره چی؟»

لبخند ملایمی زد، دستش روی صورت دختر قالب کرد:
«تاحالا شده قولی بدم بزنم زیرش؟»

دختر سرشو به نشونه نه تکان داد و جئون ادامه داد:
«الانم بهت قول میدم که نمیزارم چان هیچ‌کاری کنه، من همه‌ی خواسته هاتو برآورده میکنم ا.ت، قول میدم»

بوسه‌ی کوچک روی لب دختر گذاشت و دوباره او را در آغوش گرفت.
دیدگاه ها (۶)

part⁹⁴افکار جئون‌کاملا با حرف هاش فرق می‌کرد. هر دقیقه ای که...

part⁹⁵با تردید به پشت سرش نگاه کرد و آنها را پشت سرش دید، آب...

( گناهکار ) ۱۱۱ part نفس عمیقی کشید و لبخند گرمی تحویل پسرش ...

ادامه پارت قبل یون بیول دلخور از اتاق خارج شد جلوی اتاقش ه...

میان دو نگاه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط