در پای قول قصه ماندم تا بیایی
در پای قول قصه ماندم تا بیایی
یک شهر را از خویش راندم تا بیایی
با شاپرکها و کبوترهای خانه
آوازها با بغض خواندم تا بیایی
فکر شب و تاریکی جاده نباشی
مهتاب را اینجا کشاندم تا بیایی
آن شاخه ی خوشرنگ گل را که تو دادی
در خاک گلدانی نشاندم تا بیایی
هر جا نسیم عطر تو را میبرد من هم
خود را به آنجا می رساندم تا بیایی...
#خدایاشکرت
#خاصترین
یک شهر را از خویش راندم تا بیایی
با شاپرکها و کبوترهای خانه
آوازها با بغض خواندم تا بیایی
فکر شب و تاریکی جاده نباشی
مهتاب را اینجا کشاندم تا بیایی
آن شاخه ی خوشرنگ گل را که تو دادی
در خاک گلدانی نشاندم تا بیایی
هر جا نسیم عطر تو را میبرد من هم
خود را به آنجا می رساندم تا بیایی...
#خدایاشکرت
#خاصترین
- ۵.۴k
- ۰۶ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط