رمان زیبا تر از الماس
پارت ۴۴
ارسلان: مثل عطر خودم بود یه چیزه دیگه هم بود اونم عطر بود اون و بو کردم خیلی بوی خوبی میداد برای چی خریدی
دیانا: سرمو انداختم پایین و گفت بازم ببخشید من یکی رو گرفتم جبرانش یکی هم گرفتم برای اینکه ببخشید منو
ارسلان: خنده ای کردم و دستم رو شونش قرار گرفت به سمت خودم کشیدمش و به آغوشم سپردمش این چیزا خیلی ساده بخاطر چیز های ساده یا هر چیزه دیگه زیاد عذرخواهی نکن
دیانا: سرم و تکون دادم و رفتم لباسمو عوض کردم رفتم پیش مامان صداش کردم مامان
لیلا:جانم مامان
دیانا: مامان اون قضیه رو چیکار کنیم
لیلا: دیانا رو تو بغلم کشیدم و گفتم نمیدونم خودمم ولی این پسری که من دیدم نه حرف بدی میزنی نه آدمه بدیه
دیانا: مامان خیلی مهربونه
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.