فصل دو من هفت تا ددی دارم 🚫❤
#part_9
سریع به سمت بیرون رفتم و با دیدن چراغای روشن هال سریع به سمت پایین دویدم.
با حس لیزی پله جیغ بلندی کشیدم و تعادلم رو از دست دادم از شدت درد بدی که داشتم چشمام سیاهی رفت و دیگه هیچی نفهمیدم.
*.دو روز بعد.*
با سوزش زیر شکمم به سختی چشمام رو باز کردم که نور سفیدی مهتابی توی چشمم خورد
به سختی سرم رو برگردوندم و با دیدن سرم توی دستم منگی از سرم پرید و خواستم بشینم که درد بدی زیر شکمم پیچید
جیغ بلندی زدم که در باز شد و هفتا فرشته من وارد شدن...
با چشای اشکی بهشون زل زدم و با التماس گفتم:بچم...
ددی جین:متاسفیم هانایا آروم باش
اشکم ریخت که دوباره در باز شد و یوری وارد شد با دیدن یوری خواستم چیزی بگم که انگشتش رو روی دماغش گذاشت و ازم خواست ساکت باشم.
یوری:سلام پسرا میشه برین بیرون.؟!!
همشون آروم سری تکون دادن و با اکراه بیرون رفتن که یوری سریع به سمتم اومد
نویسنده: #ANIL
@dady_2021
سریع به سمت بیرون رفتم و با دیدن چراغای روشن هال سریع به سمت پایین دویدم.
با حس لیزی پله جیغ بلندی کشیدم و تعادلم رو از دست دادم از شدت درد بدی که داشتم چشمام سیاهی رفت و دیگه هیچی نفهمیدم.
*.دو روز بعد.*
با سوزش زیر شکمم به سختی چشمام رو باز کردم که نور سفیدی مهتابی توی چشمم خورد
به سختی سرم رو برگردوندم و با دیدن سرم توی دستم منگی از سرم پرید و خواستم بشینم که درد بدی زیر شکمم پیچید
جیغ بلندی زدم که در باز شد و هفتا فرشته من وارد شدن...
با چشای اشکی بهشون زل زدم و با التماس گفتم:بچم...
ددی جین:متاسفیم هانایا آروم باش
اشکم ریخت که دوباره در باز شد و یوری وارد شد با دیدن یوری خواستم چیزی بگم که انگشتش رو روی دماغش گذاشت و ازم خواست ساکت باشم.
یوری:سلام پسرا میشه برین بیرون.؟!!
همشون آروم سری تکون دادن و با اکراه بیرون رفتن که یوری سریع به سمتم اومد
نویسنده: #ANIL
@dady_2021
۴۷.۹k
۱۱ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.