کلیپ

#کلیپ |
امروز میخوایم بریم یه جای نورانی😍
مزار شهید سید یدالله فاطمی
شهیدی ۱۸ ساله#خاطره_ای_از_کرامت_شهید_فاطمی

میگفت: هر هفته میومدم گردوخاک مزار سید یدالله رو با آب می شستم.

یه روز وقتی اومدم گلزار، دیدم آب ها قطع شده و نتونستم آبی پیدا کنم.

آخه خیلی این شهید مظلوم بود. حتما باید سنگ مزارش رو تمیز می کردم.

خلاصه خیلی گشتم ولی آبی پیدا نکردم. همینطور که در محوطه گلزارشهدا قدم میزدم، یکدفعه دیدم یه جوان بسیجی با یه کلمن آب اومد نزدیک من، و کلمن رو داد دستم.

منم خیلی خوشحال شدم و کلمن آب رو از دستش گرفتم و تشکر کردم. خیلی دقت نکردم که این جوان کیه...

اون لحظه فقط تو فکر این بودم که آب از کجا پیدا کنم. چون باید مزار شهید رو از خاک و گردوغبار تمیز می کردم. آخه خیلی بهش ارادت داشتم.

خلاصه کلمن آب رو از دست اون پسر بسیجی گرفتم، کمی که گذشت، به ذهنم اومد چطور شد که این جوان فهمید من آب نیاز دارم؟! اصلا این جوان کی بود؟

برگشتم و نگاهی بهش انداختم، خوب که دقت کردم دیدم خود شهید سید یدالله فاطمی هست.

تعجب کرده بودم...
شهید نگاهی به من کرد و لبخندی زد و رفت. منم اینقدر متحیر شده بودم که پاهام خشک شده بود و نتونستم خودمو به شهید برسونم.

کمی بعد که به خودم اومدم، هرچقدر گشتم دیگه پیداش نکردم‌ و متوجه شدم که شهید به دیدار من اومده بود🥺
دیدگاه ها (۰)

🖊 توییت استاد رائفی پور:اگر این ماجرا صحت داشته باشد باید خو...

اخرین باری که کسی به تحریک غرب با ایران وارد جنگ شد توسط همو...

❇️ خجالت می‌کشم🔰 خدا می‌داند که من هر وقت نظرم به این جوان‌ه...

❇️ تاریخ فراموش نمی‌کند...🔰 تاریخ، فداکاری این جوانان غیور م...

پست اولمه حمایت کنید ❤️

رمان فیک پارت 13نشنیدم پس 3قدم رفتم جلو که یهو یه بشکن زدو گ...

رمان در میان موهای نقره ای«پارت اول»

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط