از غرور تا عشق ❤💜🔥﹞
از غرور تا عشق ❤💜🔥﹞
••┈┈┈┅💜🤤›┅┈┈
#part_8
نشستم اول ارایش کردم خب تموم شد حالا باچی موهامو فر کنم در کشو باز کردم اخ جون پیدات کردم نشستم موهامو فر کردم داشتم پا میشدم لباسم رو بپوشم که امیرسام اومد تو محو من شده بود
امیرسام: چ.. ه قدر قشنگ شدی
یاس: ممنون
امیرسام: اها من میرم پایین بپوش بیا
یاس: باشه
رفت منم پوشیدم وای خیلی جلوش باز بود. ولی بیخیال مانتو جلو بازم رو پوشیدمو کفشم جون چه تیپی اول یه
چندتا عکسگرفتم رفتم رفتم توی حیاط در ماشین رو باز کردم نشستم
یاس: بببخشید دیر شد
امیرسام: اشکال نداره بشین جایی که میریم میزبانش یه دختر داره که بهم میچسبه ببینه نامز دارم ول میکنه فقط سوتی نده و بهم بچسب اوکی
یاس: اوکی
راه افتایدیم
یاس: کجا هست
امیرسام: لواسون
اهنگی گذاشت منم گوشیم رو دراوردم وشروع کردم فیلم گرفتن و امیر سام اخم داشت بعد چند ساعت رسیدیم و پیاده شدیم و دست تو دست هم رفتیم تو که دیدم کلی دختر یه طرف و بقیه یه لباسایی داشتن فجیح رفت پیش امیرسا
یاس: عزیزم من میرم لباسم رو عوض کنم
امیرسام: باشه برو
رفتم از خدمه پرسیدم و رفتم لباس عوض کردم رفتم پایین امیرسام روی مبل لم داده بود تا منو دید یه برقی تو چشاش زد دستشو باز کرد و رفتم بغلش معذب بودم
شیخ: به به، امیرسام رفتی قاطی مرغا
••┈┈┈┈┅‹💜🤤›┅┈┈┈••
••┈┈┈┅💜🤤›┅┈┈
#part_8
نشستم اول ارایش کردم خب تموم شد حالا باچی موهامو فر کنم در کشو باز کردم اخ جون پیدات کردم نشستم موهامو فر کردم داشتم پا میشدم لباسم رو بپوشم که امیرسام اومد تو محو من شده بود
امیرسام: چ.. ه قدر قشنگ شدی
یاس: ممنون
امیرسام: اها من میرم پایین بپوش بیا
یاس: باشه
رفت منم پوشیدم وای خیلی جلوش باز بود. ولی بیخیال مانتو جلو بازم رو پوشیدمو کفشم جون چه تیپی اول یه
چندتا عکسگرفتم رفتم رفتم توی حیاط در ماشین رو باز کردم نشستم
یاس: بببخشید دیر شد
امیرسام: اشکال نداره بشین جایی که میریم میزبانش یه دختر داره که بهم میچسبه ببینه نامز دارم ول میکنه فقط سوتی نده و بهم بچسب اوکی
یاس: اوکی
راه افتایدیم
یاس: کجا هست
امیرسام: لواسون
اهنگی گذاشت منم گوشیم رو دراوردم وشروع کردم فیلم گرفتن و امیر سام اخم داشت بعد چند ساعت رسیدیم و پیاده شدیم و دست تو دست هم رفتیم تو که دیدم کلی دختر یه طرف و بقیه یه لباسایی داشتن فجیح رفت پیش امیرسا
یاس: عزیزم من میرم لباسم رو عوض کنم
امیرسام: باشه برو
رفتم از خدمه پرسیدم و رفتم لباس عوض کردم رفتم پایین امیرسام روی مبل لم داده بود تا منو دید یه برقی تو چشاش زد دستشو باز کرد و رفتم بغلش معذب بودم
شیخ: به به، امیرسام رفتی قاطی مرغا
••┈┈┈┈┅‹💜🤤›┅┈┈┈••
۶.۴k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.