پارت ۱ دانشگاه میونگ سی
پارت ۱ دانشگاه میونگ سی
امروز پارک یونا اولین روز دانشگاهشه و داره آماده میشه
یونا آماده شد و رفت سوار تاکسیشد و رفت دانشگاه
(یونا تازه انتقالی گرفته بود به این دانشگاه و هیچکس و نمیشناخت)
رفت داخل کلاس و رفت نشست رو یه نیمکت
یه پسردرو باز کرد،همه ی دخترا دویدن سمتش
یونا همینجوری داشت نگاهشون میکرد
پسره اومد نشست پیش یونا
دخترا اومدن دور پسره جمع شدن
یکی از دخترا گفت:جونگ کوک شی،امسال جذاب تر شدی
جونگ کوک:من همیشه جذاب بودم
(یونا از کسایی که خودپسند بودن بدش میومد)
دختره به یونا گفت:خوش به حالت😕کوک هیچوقت پیش دختر نشسته بود
یونا:ای کاش نمیشست
کوک:چرا😳
همه ی دخترا داشتن اینجوری 😳یونا رو نگاه میکردن که استاد(چانگ هو) اومدهمه رفت نشستن سر جاشون
چانگ هو:امروز یه دانشجوی جدید داریم،میشه بیاید خودتون رو معرفی کنید
یونا پاشد رفت خودش رو معرفی کرد:سلام،من پارک یونا هستم،اُمید وارم سال تحصیلی خوبی رو باهم داشته باشیم
یونا رفت نشست سر جاش
کوک:پس اسمت یونائه
چانگ هو:خب، ریاضی هاتون رو در بیارید
بعد از سه ساعت زنگ خورد
یونا جا غذاییش رو از کیفش برداشت و رفت غذا خوری
رفت نشست روی صندلی که هیچکس اون اطراف نبود
داشت غذاش رو میخورد که ۶ تا پسر اومدن نشستن
پیش یونا
یونا همینجوری 🤨مونده بود
شوگا:چیشده؟چرا اونجوری نگاه میکنی
کوک کنار یونا نشسته بود و گفت:فکر کنم از اون دختر خجالتیاس
یونا:من خجالتی نیستم،نمیخوام پسرایی که خودپسندن رو بیینم😏
کوک صورتش رو نزدیک صورت یونا کرد و به لبای یونا نگاه کردو گفت:یعنی از من خوشت نمیاد
یونا:نه،واسه چی باید ازت خوشم بیاد
جیهوپ اومد از دست یونا گرفت و رفتن حیاط
جیهوپ:واسه چی با اونا میشینی سر یه میز😠
یونا:شما؟!
جیهوپ:تو تازه اومدی و اونارو نمیشناسی، پس نباید زود صمیمی بشی
یونا:من نشسته بودم داشتم غذامو میخوردم اونا یهو اومدن نشستن سر میز
جیهوپ:از این به بعد تو دانشگاه جایی خواستی بری با خودم میری و وقتی زنگ میخوره باهم میریم غذا خوری
یونا:یعنی دوست باشیم؟
جیهوپ:هیم:)
یونا رفت غذاخوری جا غذاییش رو برداشت و رفت نشست داخل کلاس
بقیه دانشجو ها هم اومدن سر کلاس
کوک:نکنه با جیهوپ قرار میزاری ؟
یونا:به تو چه
کوک:خیلی احمقی
امروز پارک یونا اولین روز دانشگاهشه و داره آماده میشه
یونا آماده شد و رفت سوار تاکسیشد و رفت دانشگاه
(یونا تازه انتقالی گرفته بود به این دانشگاه و هیچکس و نمیشناخت)
رفت داخل کلاس و رفت نشست رو یه نیمکت
یه پسردرو باز کرد،همه ی دخترا دویدن سمتش
یونا همینجوری داشت نگاهشون میکرد
پسره اومد نشست پیش یونا
دخترا اومدن دور پسره جمع شدن
یکی از دخترا گفت:جونگ کوک شی،امسال جذاب تر شدی
جونگ کوک:من همیشه جذاب بودم
(یونا از کسایی که خودپسند بودن بدش میومد)
دختره به یونا گفت:خوش به حالت😕کوک هیچوقت پیش دختر نشسته بود
یونا:ای کاش نمیشست
کوک:چرا😳
همه ی دخترا داشتن اینجوری 😳یونا رو نگاه میکردن که استاد(چانگ هو) اومدهمه رفت نشستن سر جاشون
چانگ هو:امروز یه دانشجوی جدید داریم،میشه بیاید خودتون رو معرفی کنید
یونا پاشد رفت خودش رو معرفی کرد:سلام،من پارک یونا هستم،اُمید وارم سال تحصیلی خوبی رو باهم داشته باشیم
یونا رفت نشست سر جاش
کوک:پس اسمت یونائه
چانگ هو:خب، ریاضی هاتون رو در بیارید
بعد از سه ساعت زنگ خورد
یونا جا غذاییش رو از کیفش برداشت و رفت غذا خوری
رفت نشست روی صندلی که هیچکس اون اطراف نبود
داشت غذاش رو میخورد که ۶ تا پسر اومدن نشستن
پیش یونا
یونا همینجوری 🤨مونده بود
شوگا:چیشده؟چرا اونجوری نگاه میکنی
کوک کنار یونا نشسته بود و گفت:فکر کنم از اون دختر خجالتیاس
یونا:من خجالتی نیستم،نمیخوام پسرایی که خودپسندن رو بیینم😏
کوک صورتش رو نزدیک صورت یونا کرد و به لبای یونا نگاه کردو گفت:یعنی از من خوشت نمیاد
یونا:نه،واسه چی باید ازت خوشم بیاد
جیهوپ اومد از دست یونا گرفت و رفتن حیاط
جیهوپ:واسه چی با اونا میشینی سر یه میز😠
یونا:شما؟!
جیهوپ:تو تازه اومدی و اونارو نمیشناسی، پس نباید زود صمیمی بشی
یونا:من نشسته بودم داشتم غذامو میخوردم اونا یهو اومدن نشستن سر میز
جیهوپ:از این به بعد تو دانشگاه جایی خواستی بری با خودم میری و وقتی زنگ میخوره باهم میریم غذا خوری
یونا:یعنی دوست باشیم؟
جیهوپ:هیم:)
یونا رفت غذاخوری جا غذاییش رو برداشت و رفت نشست داخل کلاس
بقیه دانشجو ها هم اومدن سر کلاس
کوک:نکنه با جیهوپ قرار میزاری ؟
یونا:به تو چه
کوک:خیلی احمقی
۱۰.۲k
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.