پارت ⁴

پارت ⁴

#ویو جیمین
من واقعا عاشق یونگی ام ولی نمیشه ما هنوز بچه ایم من هنوز مالکیت کامل رو خودم ندارم من فقط کافیه مامانم بفهمه یا یکی منو ببینه همه چی خراب میشه مسخره ام میکنن ولی واقعا وقتی بیست ساله بشم دیگه مال خودمم نه مال خودم نیستم حتی اون موقع
اون موقع دیگه مال یونگی میشم
آره من نتونستم شب پیشش بخوابم مطمئنم ناراحته منتظر بودم همه بخوابن تا برم از دلش دربیارم یه سرم انداختم مامانم خواب بود رفتم تو اتاق مهمان جایی که یونگی رو زمین خواب بود
رفتم و از پشت بغلش کردم
هی
_ هیسسسسس
جیمین
_ اومدم از دلت دربیارم ببخشید
آها
_ بخشیدی؟
نمیدونم
_ یونگیییییییییییییی
آنقدر خودتو نمال بهم
_ ها؟
نمال خودتو بهم تحریکم میکنی بعد نمیزاری کاری کنم جالبه
_‌ یونگی چرا اینجوری میکنی من بهت دلیل دادم گفتم هفت سال دیگه من مال توعم
نمی‌خوام
_ منو نگا
نکن
_ میگم نگام کن
چیه
_ من دوست دارم تو دوسم نداری؟
چی؟
_ نداری؟
دوست داشتن کسی شوخی نیستا
_ نداری بگو برم
پشیمون شده بودم میخواستم برم که دستمو گرفت و لبامو و بوسید بعد چند مین از هم جدا شدیم
دوست دارم
_ منم میشه شب همینجا بخوابمممم
اینجا نه
_ ها
بغل من
_ اومدمممممم
پسر خوب