پارت

پارت³

#ویو یونگی
فیلمو گذاشته بودیم جیمین تکیه داده بود بهم این بشر واقعا خیلی زیباست لباش چشاش دماغش خیلی زیباست
میدونید جیمین بچه شوخ طبیه فک میکردم شوخی کنه البته تا وقتی بوسم کرد شاید اونم مثل من فک می‌کنه اگه کاری کنم ناراحت میشه؟ من که چیزی نمیدونم پس نمیتونم فعلا کاری کنم تمام این مدت چشام رو جیمین بود اون محو فیلم بود حتی متوجه نگاه های منم نشد
_ بخور
نمی‌خورم
_ بخور میگم
نمی‌خورم عه
_ گوه نخور بخور
بده به خودم
_ عه نه دهنتو باز کن آاااا
جیمینننن
_ آااااا
آاااا
_ آفرین پسر خوب
( نکاه پوکر)
جیمین
_ جونم
من اگه بوست کنم ناراحت میشی
_ نه
جدی
بلاخره منو نگام کرد
_ آره جدی
دیگه نتونستم لباش رو به بازی گرفتم
همینجوری نگاه میکرد بعد چند مین ازش جدا شدم آروم هلش دادم رو مبل و روش خیمه زدم و دوباره لباش و به بازی گرفتم خواستم لباسش و درارم دستامو گرفت و نزاشت
جیمین
_ نه فعلا نه
منظورت چیه؟
_ ما هنوز بچه ایم یونگی من هنوز رو خودم مالکیت کامل ندارم لطفا دهشال صبر کن بعد هفت سال همین موقع من مال تو میشم
که بعد صدای باز شدن در اومد مامانش بود سریع از هم جدا شدیم و منم نتونستم چیزی بگم ما حتی شب جدا خوابیدیم خودش مگه نگفتی ناراحت نمیشه؟
دیدگاه ها (۲)

پارت ⁴#ویو جیمینمن واقعا عاشق یونگی ام ولی نمیشه ما هنوز بچه...

پارت ⁵#ویو یونگی صبح از خواب بیدار شدم جیمین حموم بود اول صب...

پارت²#ویو جیمین_ مامان؛ بله _ چرا بابای یونگی نمیاد ؛ هیسس ک...

پارت ¹#ویو جیمینهوا خیلی گرم بود با یونگی جلو در مدرسه منتظر...

پارت سوم:داستان از دیدگاه یونگی: داشت توی یکی از کوچه پس کوچ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط