عشق...؟ p10
عشق...؟ p10
از زبان ات
رفتم خونه خیلی عصبانی بوذم ک یهو در باز شد و کوک اومد داخا که گفتم
+چرا اومدی
_باید حرف بزنیم
+چه حرفی با
_ات بین درسته من حسی بهت ندارم ولی نمیاونم اینجوری بمونم
+درسته پس بیا جدا شیم
_... تودلش... من حسی بهش ندارم ولی چرا با گفتن این حرف دلم شکست
_ات جدیی
+اره کاملا جدیم تو هیچ حسی بهم نداری پس بیا جدا شیم
_تو چی اون وقت
+منم فراموشت میکنم سخت باشه هم فراموشت میکنم
+وسایلات رو جمع کن و برو اچار خونمم بده
چند میم بعد
کوک.رفت و من نشستم وسط حال و عر زدم
۳سال بعد
از زبان منیجر ات
الان قسال میگذره ات رفت امریکا و الان تو امریکاییم و کوکم با آیو نامزد کرده(قصدم شیپ مردن نیست کسه دیکه ای به زهنم نمیاد بنویسم)
امروز برای ی مهمونی اومدیم کره و توی کمپانی بودیم و داشتن ت رو میکاپ میکردن برا مهمونی
از زبان ات
میکاپم کردن تموم شدم موهامم تموم کردن رفتم رخت کن و لباسمو پوشیدم برگشتم کتمو پوشیدم و رفتیم سمت اسانسور تا بریم ک یهو یکی خورد بهم کم مونده بود بیفتم ک گرفتم و چشم تو چشم شدیم صب کن اون چشما اون کوک بود چشماش نشون میده افسرده و در موندس ولی کوک اونکوری نبود
از زبان کوک
بعد رفتن ات تازه فهمیدم عاشقشم ات رفت امریکا و الان ۳ساله اونجاس و کمپانی منو به زور با ایو نامزد کردم امروز ب ی مهمونی دعوتم توی کمپاپی اعضا و منو میماپ کردن من رفتم بیرون تا خوا بخورم ک خوردم ب یکی اون ات بود چقد دلم برای اون چشمای بزرگش تنگ شده بود ک خودشو ازم جدا کرد و گفت
+اع سلام کوک خیلی وقته ندیدمت
_هوم سلام
رو ب منیحر ات کردم و گفتم
_ببخشید میشه مارو تنها بزارین
"البته
_چرا اینجوریی
+چجوری
_جوری رفتار میکنی انگار چیزی نشده
+خب چیزی نشده اگه داری راجب ایو میگی میدونم باهذش نامزدی
_تو حتی اینم میدونی ولی چرا انقدر ریلکسی
+یادته چی گفتم گفتم سختم باشه فراموشت میکنم و الان کردمت و من هیچ حسی بهت ندارم(ات درحال گوزیدن است)
+و الان اگه کاری نداری باید به مهمونی برسم
ات رفت اعضا اومدن دیدن بد جوری عصبانیم ک هی پرسیدن چی شده ک گفتم
_ات رو دیدم
اعضا:چیییییی!!!!!!!
🐨:برگشته
_اره
از زبان ات
رفتم خونه خیلی عصبانی بوذم ک یهو در باز شد و کوک اومد داخا که گفتم
+چرا اومدی
_باید حرف بزنیم
+چه حرفی با
_ات بین درسته من حسی بهت ندارم ولی نمیاونم اینجوری بمونم
+درسته پس بیا جدا شیم
_... تودلش... من حسی بهش ندارم ولی چرا با گفتن این حرف دلم شکست
_ات جدیی
+اره کاملا جدیم تو هیچ حسی بهم نداری پس بیا جدا شیم
_تو چی اون وقت
+منم فراموشت میکنم سخت باشه هم فراموشت میکنم
+وسایلات رو جمع کن و برو اچار خونمم بده
چند میم بعد
کوک.رفت و من نشستم وسط حال و عر زدم
۳سال بعد
از زبان منیجر ات
الان قسال میگذره ات رفت امریکا و الان تو امریکاییم و کوکم با آیو نامزد کرده(قصدم شیپ مردن نیست کسه دیکه ای به زهنم نمیاد بنویسم)
امروز برای ی مهمونی اومدیم کره و توی کمپانی بودیم و داشتن ت رو میکاپ میکردن برا مهمونی
از زبان ات
میکاپم کردن تموم شدم موهامم تموم کردن رفتم رخت کن و لباسمو پوشیدم برگشتم کتمو پوشیدم و رفتیم سمت اسانسور تا بریم ک یهو یکی خورد بهم کم مونده بود بیفتم ک گرفتم و چشم تو چشم شدیم صب کن اون چشما اون کوک بود چشماش نشون میده افسرده و در موندس ولی کوک اونکوری نبود
از زبان کوک
بعد رفتن ات تازه فهمیدم عاشقشم ات رفت امریکا و الان ۳ساله اونجاس و کمپانی منو به زور با ایو نامزد کردم امروز ب ی مهمونی دعوتم توی کمپاپی اعضا و منو میماپ کردن من رفتم بیرون تا خوا بخورم ک خوردم ب یکی اون ات بود چقد دلم برای اون چشمای بزرگش تنگ شده بود ک خودشو ازم جدا کرد و گفت
+اع سلام کوک خیلی وقته ندیدمت
_هوم سلام
رو ب منیحر ات کردم و گفتم
_ببخشید میشه مارو تنها بزارین
"البته
_چرا اینجوریی
+چجوری
_جوری رفتار میکنی انگار چیزی نشده
+خب چیزی نشده اگه داری راجب ایو میگی میدونم باهذش نامزدی
_تو حتی اینم میدونی ولی چرا انقدر ریلکسی
+یادته چی گفتم گفتم سختم باشه فراموشت میکنم و الان کردمت و من هیچ حسی بهت ندارم(ات درحال گوزیدن است)
+و الان اگه کاری نداری باید به مهمونی برسم
ات رفت اعضا اومدن دیدن بد جوری عصبانیم ک هی پرسیدن چی شده ک گفتم
_ات رو دیدم
اعضا:چیییییی!!!!!!!
🐨:برگشته
_اره
۱۰.۳k
۳۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.