فیک: گودال
فیک: گودال
part²⁰
" تو چی؟ "a.t
" من چی؟ "jk
" قضیه تو چیه؟چجوری با تهیونگ دوست شدی؟ "a.t
" از پرورشگاه "jk
" پرورشگاه؟ "a.t
" هعهع اره .. توی پرورشگاه بودم که تهیونگ آوردن چند سالی بود که توی پرورشگاه بودم و با این حال با کسی رفیق نبودم که تهیونگ امد، اون امد و شد اولین رفیقم بهترین رفیقم که میتونستم توی همه چیز بهش اعتماد کنم
توی پرورشگاه همیشه از پدر و مادر و مادربزرگش میگفت ولی بیشتر از تو ... "jk
" از من؟ "a.t
" خخ اره از تو میگفت که چقدر خواهر کوچولوشو دوست داره ، همیشه بهممیگفت چقدر خوشگلی با مهربون ولی فکر نمیکردم بیشتر از حرفاش باشی "jk
" بیشتر از حرفاش! یعنی اینقدر خوشگلم؟ "a.t
" چی خخخخخ خوشگل خخخخخ از خل چل بودنت میگفت خخخخخح "jk
" کوفت "a.t
" خخخخ "jk
" خیلی خوب ادامش... چرا توی پرورشگاه بودی؟ چجوری مافیا شدین؟ "a.t
" چرا رفتمپرورشگاه؟ بخاطر شغل بابام "jk
" شغل بابات؟! "a.t
" اره بابای من یه گانگستر بود که بخاطر خلافای که کرده بود مجبور شد پسرشو بفرسته پرورشگاه ، تا وقتی که ۱۸ سالمون شد توی پرورشگاه بودیم بعدشم که به سن قانونی رسیدیم رفتیم دانشگاه توی دانشگاه بود که با جین و جیمین آشنا شدیم و شدیم یه اکیپ چهار نفره که هر کدومشون یه داستان و ماجرایی داشتن
اونجا با یهگروه خلافکار آشنا شدیم زدیم تو این کار تا شدیم اینی که هستیم "jk
" خیلی سختی کشیدین؟ "a.t
" هنوزم میتونم طعم کتک های که میخوردیمو بچشم "jk
" بابات چی؟ نیومد دنبالت؟ "a.t
" نمیدونم قصدش امدن بود یا نه ولی اینو میدونم که سر خلافاش جونشو از دست داد "jk
" اوح متاسفم "a.t
" تو که کاری نکردی "jk
" مامانت چی؟ "a.t
" مامانم؟مامانم بود و هست ولی بخاطر شغل بابامنمیتونست بیاد منو ببره پیش خودش "jk
" یعنی نمیتونستید همو ببینید؟ "a.t
" چرا با استفاده از عموم هم دیگه میدیدیم حتی عموم آمد دنبالم ولی خودم باهاش نرفتم "jk
" نرفتی؟ آخه چرا؟ "a.t
" من زندگی خودمو ساخته بودم ، شغل خودمو داشتم ، رفیقای خودمو داشتم روی پای خودم بودم اگه باهاش میرفتم این زندگی از دست میدادم "jk
" ولی خیلی سختی کشیدی "a.t
" بعضی از چیزا با سختیاشه که قشنگ میشه ، اگه راحت باشه دیگه نه کسی قدرشو میدونه نه حس خوبی داره "jk
" خخخ من که بهت میگم فضایی "a.t
" هعهع تو هر چیزی بگی من همونم "jk
part²⁰
" تو چی؟ "a.t
" من چی؟ "jk
" قضیه تو چیه؟چجوری با تهیونگ دوست شدی؟ "a.t
" از پرورشگاه "jk
" پرورشگاه؟ "a.t
" هعهع اره .. توی پرورشگاه بودم که تهیونگ آوردن چند سالی بود که توی پرورشگاه بودم و با این حال با کسی رفیق نبودم که تهیونگ امد، اون امد و شد اولین رفیقم بهترین رفیقم که میتونستم توی همه چیز بهش اعتماد کنم
توی پرورشگاه همیشه از پدر و مادر و مادربزرگش میگفت ولی بیشتر از تو ... "jk
" از من؟ "a.t
" خخ اره از تو میگفت که چقدر خواهر کوچولوشو دوست داره ، همیشه بهممیگفت چقدر خوشگلی با مهربون ولی فکر نمیکردم بیشتر از حرفاش باشی "jk
" بیشتر از حرفاش! یعنی اینقدر خوشگلم؟ "a.t
" چی خخخخخ خوشگل خخخخخ از خل چل بودنت میگفت خخخخخح "jk
" کوفت "a.t
" خخخخ "jk
" خیلی خوب ادامش... چرا توی پرورشگاه بودی؟ چجوری مافیا شدین؟ "a.t
" چرا رفتمپرورشگاه؟ بخاطر شغل بابام "jk
" شغل بابات؟! "a.t
" اره بابای من یه گانگستر بود که بخاطر خلافای که کرده بود مجبور شد پسرشو بفرسته پرورشگاه ، تا وقتی که ۱۸ سالمون شد توی پرورشگاه بودیم بعدشم که به سن قانونی رسیدیم رفتیم دانشگاه توی دانشگاه بود که با جین و جیمین آشنا شدیم و شدیم یه اکیپ چهار نفره که هر کدومشون یه داستان و ماجرایی داشتن
اونجا با یهگروه خلافکار آشنا شدیم زدیم تو این کار تا شدیم اینی که هستیم "jk
" خیلی سختی کشیدین؟ "a.t
" هنوزم میتونم طعم کتک های که میخوردیمو بچشم "jk
" بابات چی؟ نیومد دنبالت؟ "a.t
" نمیدونم قصدش امدن بود یا نه ولی اینو میدونم که سر خلافاش جونشو از دست داد "jk
" اوح متاسفم "a.t
" تو که کاری نکردی "jk
" مامانت چی؟ "a.t
" مامانم؟مامانم بود و هست ولی بخاطر شغل بابامنمیتونست بیاد منو ببره پیش خودش "jk
" یعنی نمیتونستید همو ببینید؟ "a.t
" چرا با استفاده از عموم هم دیگه میدیدیم حتی عموم آمد دنبالم ولی خودم باهاش نرفتم "jk
" نرفتی؟ آخه چرا؟ "a.t
" من زندگی خودمو ساخته بودم ، شغل خودمو داشتم ، رفیقای خودمو داشتم روی پای خودم بودم اگه باهاش میرفتم این زندگی از دست میدادم "jk
" ولی خیلی سختی کشیدی "a.t
" بعضی از چیزا با سختیاشه که قشنگ میشه ، اگه راحت باشه دیگه نه کسی قدرشو میدونه نه حس خوبی داره "jk
" خخخ من که بهت میگم فضایی "a.t
" هعهع تو هر چیزی بگی من همونم "jk
۱۸.۹k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.