کیش و مات
کیش و مات
پارت 20
رضا دیدم ستایش اونجا خوابیده و داره از سرس خون میاد نمیتونستم باور کنم شاید اون میخواد منو اذیتم کنه اره خودشه میخواد منو اذبت کنه
رضا : (با بغض) ستایش ستایشم بیدار شو عشقم با من ابنجوری شوخی نکن با من من میمیرم
(با داد) ستایشششششش
بعد سریع بلندش کردم و بردمش داخل بیمارستان توی راه دیانا رو دیدیم که داشت میرفت بوفه همین که ما رو دید گریه گرد و گفت : اینجا جه خبره چرا خواهرم اینجوریه
منم بدون توجه بهش داد میزدم و دکتر رو خبر میکردم یه پرستار اومد و گفت : بزارمش روی تخت و اونو بردن
دیانا : رضا جی شده
رضا : .....
دیانا : رضا بنال چی شده
رضا : تقسیر منه که اون الان اینجا خوابیده
دیانا : جی میگی رضا مثل ادم حرف بزن
محشاد : دیانا بیا من برات تعریف میکنم
محشاد همه جیو برای دیانا تعریف کرد
دیانا : (با داد) رضا خدا لعنتت کنه تو چیکار کردی
رضا : ( با داد) تقسیر منه ای کاش زبونم لال میشد و اون حرفا رو نمیزدم ای کاش من اونجا الان خوابیده بودم
و محراب و محشاد سعی میکردن ما رو اروم کنن
ارسلان
دیانا گفت میرم اب میخرم و میام ولی ازش دیگه خبری نشد یعنی کجا رفته نکنه براش اتفاقی افتاده یا خدا
پرستار رو صدا زدم و اومد
ارسلان : میشه برم دنبال دوست دخترم
پرستار : کی رفت
ارسلان : نیم ساعت میشه
پرستار : اتفاقا یه دختر نیم ساعت پیش با ماشین تصادف کرد
قلبم ریخت نکنه دیانا باشه یا خدا
ارسلان : میشه منو ببرین پیشش
پرستار : بزار از دکترت اجازه بگیرم
ارسلان : باشه
پرستار از دکترم اجازه گرفت و من رفتم دم در اتاق عمل
که دیدم دیانا نشسته داره گریه میکنه با رضا و محراب و محشاد قلبم اروم گرفت که حالش خوبه
ارسلان : دیانا
دیانا : ارسلان
ارسلان : شماها اینجا چیکار میکنید ستایش کجان
که با این حرفم دوباره همه زدن زیر گربه
پارت 20
رضا دیدم ستایش اونجا خوابیده و داره از سرس خون میاد نمیتونستم باور کنم شاید اون میخواد منو اذیتم کنه اره خودشه میخواد منو اذبت کنه
رضا : (با بغض) ستایش ستایشم بیدار شو عشقم با من ابنجوری شوخی نکن با من من میمیرم
(با داد) ستایشششششش
بعد سریع بلندش کردم و بردمش داخل بیمارستان توی راه دیانا رو دیدیم که داشت میرفت بوفه همین که ما رو دید گریه گرد و گفت : اینجا جه خبره چرا خواهرم اینجوریه
منم بدون توجه بهش داد میزدم و دکتر رو خبر میکردم یه پرستار اومد و گفت : بزارمش روی تخت و اونو بردن
دیانا : رضا جی شده
رضا : .....
دیانا : رضا بنال چی شده
رضا : تقسیر منه که اون الان اینجا خوابیده
دیانا : جی میگی رضا مثل ادم حرف بزن
محشاد : دیانا بیا من برات تعریف میکنم
محشاد همه جیو برای دیانا تعریف کرد
دیانا : (با داد) رضا خدا لعنتت کنه تو چیکار کردی
رضا : ( با داد) تقسیر منه ای کاش زبونم لال میشد و اون حرفا رو نمیزدم ای کاش من اونجا الان خوابیده بودم
و محراب و محشاد سعی میکردن ما رو اروم کنن
ارسلان
دیانا گفت میرم اب میخرم و میام ولی ازش دیگه خبری نشد یعنی کجا رفته نکنه براش اتفاقی افتاده یا خدا
پرستار رو صدا زدم و اومد
ارسلان : میشه برم دنبال دوست دخترم
پرستار : کی رفت
ارسلان : نیم ساعت میشه
پرستار : اتفاقا یه دختر نیم ساعت پیش با ماشین تصادف کرد
قلبم ریخت نکنه دیانا باشه یا خدا
ارسلان : میشه منو ببرین پیشش
پرستار : بزار از دکترت اجازه بگیرم
ارسلان : باشه
پرستار از دکترم اجازه گرفت و من رفتم دم در اتاق عمل
که دیدم دیانا نشسته داره گریه میکنه با رضا و محراب و محشاد قلبم اروم گرفت که حالش خوبه
ارسلان : دیانا
دیانا : ارسلان
ارسلان : شماها اینجا چیکار میکنید ستایش کجان
که با این حرفم دوباره همه زدن زیر گربه
۴۷.۰k
۱۷ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.