کیش و مات
کیش و مات
پارت 19
ستایش
دیدیم دیانا و ارسلان دارن همو میبوسن
ستایش و رضا : اووووووووووووووو
رضا : ستایش انگاری بد موقعه اومديم بیا بریم اینا به کارسون ادامه بدن نصفه نمونه
دیانا : خفه شین بیشورا
ارسلان : شما ها در زدن بلد نیستین
رضا : نه بهمون یاد ندادن
ارسلان : بی ادب
ستایش : لبنان را گفتند ادب از که آموختی گفت از بی ادبان
دیانا : گمشید بیرون تا نکشتمتون
و ما هم با خنده از اتاق اومدیم بیرون که دیدیم محشاد و محراب هم دست تو دست اومدن
ستایش : رضا خیلی بیشوری ببین هم اردیا و هم محرشاد چطور به هم محبت میکنن ولی تو جی واقعا برات متاسفم خیلی بیشوری
رضا : (با داد) تو از همون اول تو دنبال بهونه برای کات کردن بودی الانم گمشو برو
نتونستم اون وضع رو تحمل منم و با گریه از بیمارستان زدم بیرون داشتم از خیابون رد نیشدم مه صدای بوق ماشین توجهمو به خودش جلب مرد که دیدم با سرعت داره بهم نزدیک میشه و هیجی نفهمیدم
رضا
بعد رفتن ستایش همون جا رو زمین نشستم گریه مردم خیلی حالم بد بود فکر نمیکردم یتایش یه همچین ادمی باشه که دیدم همه دویدن بیرون
محراب : چی شده
یه نفر : یه خانم دم بیمارستان تصادف کرده
رضا : محراب نکنه ستایش من باشه
و با سرعت دویدم بیرون دیدم همه دور یه ادم جمع شدن زدمشون کنار و وقتی اون صحنه رو دبدم همون جا نشستم و زانوهام خالی کرد
پارت 19
ستایش
دیدیم دیانا و ارسلان دارن همو میبوسن
ستایش و رضا : اووووووووووووووو
رضا : ستایش انگاری بد موقعه اومديم بیا بریم اینا به کارسون ادامه بدن نصفه نمونه
دیانا : خفه شین بیشورا
ارسلان : شما ها در زدن بلد نیستین
رضا : نه بهمون یاد ندادن
ارسلان : بی ادب
ستایش : لبنان را گفتند ادب از که آموختی گفت از بی ادبان
دیانا : گمشید بیرون تا نکشتمتون
و ما هم با خنده از اتاق اومدیم بیرون که دیدیم محشاد و محراب هم دست تو دست اومدن
ستایش : رضا خیلی بیشوری ببین هم اردیا و هم محرشاد چطور به هم محبت میکنن ولی تو جی واقعا برات متاسفم خیلی بیشوری
رضا : (با داد) تو از همون اول تو دنبال بهونه برای کات کردن بودی الانم گمشو برو
نتونستم اون وضع رو تحمل منم و با گریه از بیمارستان زدم بیرون داشتم از خیابون رد نیشدم مه صدای بوق ماشین توجهمو به خودش جلب مرد که دیدم با سرعت داره بهم نزدیک میشه و هیجی نفهمیدم
رضا
بعد رفتن ستایش همون جا رو زمین نشستم گریه مردم خیلی حالم بد بود فکر نمیکردم یتایش یه همچین ادمی باشه که دیدم همه دویدن بیرون
محراب : چی شده
یه نفر : یه خانم دم بیمارستان تصادف کرده
رضا : محراب نکنه ستایش من باشه
و با سرعت دویدم بیرون دیدم همه دور یه ادم جمع شدن زدمشون کنار و وقتی اون صحنه رو دبدم همون جا نشستم و زانوهام خالی کرد
۲۶.۷k
۱۷ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.