غیر از غم اندوه تو ای یار نبردم

❤❤❤❤❤❤
غیر از غم اندوه تو ای یار نبردم
بردم همه از یاد و تو رخسار نبردم

گفتند به تکرار که فراموش شوی، لیک
جز یاد تو ای عشق به افکار نبردم

بردی همه ی جان و تن و روح من اما
افسوس که از موی تو یک تار نبردم

یک عمر مرا دیدی و نادیده گرفتی
یک بار نظر از سر انکار نبردم

دردی است درون قفس سینه من که
در دل فوران کرد و به گفتار نبردم

می خواهمت ای یار سفر رفته که از یاد
یک عمر مرا بردی و یک بار نبردم
دیدگاه ها (۶)

دلبری دل بسته بود اما دلش با ما نبود قلب سردی بود درجان دلش ...

دیدمت چشم تو جا در چشم های من گرفتآتشـی یک لحـظه آمد در دلـم...

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست آنجا جز آن که جـــان بسپ...

ﻣﻦ ﺧﻨﺪه ﺯﻧﻢ ﺑﺮ ﺩﻝ، ﺩﻝ ﺧﻨﺪه ﺯﻧﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ﺩﯾﻮﺍﻧ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط