فیک جونگکوک: انتقام عشق
فیکجونگکوک: انتقام عشق
part⁵⁷
با تابیدن نور به چشماش از خواب بیدار شد
با دیدن پادشاهَش لبخندی زد
به آرومی پتو از روی خود تکان داد و از روی تخت بلند شد
به سمت حمام رفت و دوش گرفت
بعد از چند دقیقه بیرون آمد
لباس پوشید به اتاق رفت
هنوز خواب بود
نزدیکش رفت
پتو بیشتر روش کشید تا سردش نشه
از پلهها پایین و وارد آشپزخونه شد
کیسه آب گرمی را برداشت و روی شکمش گذاشت
درد شکمش کم شد و مشغول درست کردن صبحونه شد
در حال درست کردن صبحونه بود که دستی دور کمرش حلقه شد
برگشت و با صورتش روبهرو شد
بوسهای روی پیشونی مکله قبلش زد
" کمک میخوای؟ "Jeon
به چیزی که داشت درست میکرد نگاه کرد مشغول شد
" کمکی نمیخوام ممنون "what mine
بوسهای به موهای خوشبو، صافش زد
به طرف میز رفت و شروع به چیدن میز شد
بعد از درست کردن صبحانه شروع به خوردن
در حال صبحانه خوردن بودن که دل دختر درد بدی گرفت
دستش را روی دلش گذاشت، اخماش توی هم رفت
" چیشده؟ "Jeon
لبخندی زد
" چیزی نیست "what mine
" مطمعنی؟ "Jeon
" اره اره چیزی نیست "what mine
حرفشو زد تا خواست شروع به خوردن کنه، حالت تهوع گرفت
سریع بلند شد و به طرف سرویس بهداشتی رفت
شروع به استفراغ کرد
دنبال راه افتاد
کنارش روی پاهاش نشست
دستش را نوازش بار روی کمرش کشید
با لحن نگران صحبت کرد
" چهمین چیشد؟ "Jeon
دستمال برداشت و دهنش را پاک کرد
سرش را به سمتش برگرداند و لبخند زد
" فکر کنم زیادی خوردم؟ "what mine
" ولی تو که چیز زیادی نخوردی؟ "Jeon
" شاید روی هم دیگه زیادی چیز میز خوردم بخاطر هیمنه چیزی نیست "what mine
اخماش توی هم رفت عصبانی شد
" هر چیزی که سرت میاد میگی چیزی نیست... "Jeon
از روی زمین بلند شد
" بلند شو بریم دکتر "Jeon
از روی زمین بلند شد
دهنش را با آب شست با دستمال خشک کرد
" چیزی نیست خوب میشم... "what mine
به سمتش برگشت بوسهای روی گونهاش زد
" الکلی نگران نباش "what mine
" ولی چهمین... "Jeon
نداشت ادانه حرفش رو بزنه
" بیخالش جونگکوک...بیا بریم بیرون یکم بگردیم خیلی وقته نرفتیم بیرون "what mine
part⁵⁷
با تابیدن نور به چشماش از خواب بیدار شد
با دیدن پادشاهَش لبخندی زد
به آرومی پتو از روی خود تکان داد و از روی تخت بلند شد
به سمت حمام رفت و دوش گرفت
بعد از چند دقیقه بیرون آمد
لباس پوشید به اتاق رفت
هنوز خواب بود
نزدیکش رفت
پتو بیشتر روش کشید تا سردش نشه
از پلهها پایین و وارد آشپزخونه شد
کیسه آب گرمی را برداشت و روی شکمش گذاشت
درد شکمش کم شد و مشغول درست کردن صبحونه شد
در حال درست کردن صبحونه بود که دستی دور کمرش حلقه شد
برگشت و با صورتش روبهرو شد
بوسهای روی پیشونی مکله قبلش زد
" کمک میخوای؟ "Jeon
به چیزی که داشت درست میکرد نگاه کرد مشغول شد
" کمکی نمیخوام ممنون "what mine
بوسهای به موهای خوشبو، صافش زد
به طرف میز رفت و شروع به چیدن میز شد
بعد از درست کردن صبحانه شروع به خوردن
در حال صبحانه خوردن بودن که دل دختر درد بدی گرفت
دستش را روی دلش گذاشت، اخماش توی هم رفت
" چیشده؟ "Jeon
لبخندی زد
" چیزی نیست "what mine
" مطمعنی؟ "Jeon
" اره اره چیزی نیست "what mine
حرفشو زد تا خواست شروع به خوردن کنه، حالت تهوع گرفت
سریع بلند شد و به طرف سرویس بهداشتی رفت
شروع به استفراغ کرد
دنبال راه افتاد
کنارش روی پاهاش نشست
دستش را نوازش بار روی کمرش کشید
با لحن نگران صحبت کرد
" چهمین چیشد؟ "Jeon
دستمال برداشت و دهنش را پاک کرد
سرش را به سمتش برگرداند و لبخند زد
" فکر کنم زیادی خوردم؟ "what mine
" ولی تو که چیز زیادی نخوردی؟ "Jeon
" شاید روی هم دیگه زیادی چیز میز خوردم بخاطر هیمنه چیزی نیست "what mine
اخماش توی هم رفت عصبانی شد
" هر چیزی که سرت میاد میگی چیزی نیست... "Jeon
از روی زمین بلند شد
" بلند شو بریم دکتر "Jeon
از روی زمین بلند شد
دهنش را با آب شست با دستمال خشک کرد
" چیزی نیست خوب میشم... "what mine
به سمتش برگشت بوسهای روی گونهاش زد
" الکلی نگران نباش "what mine
" ولی چهمین... "Jeon
نداشت ادانه حرفش رو بزنه
" بیخالش جونگکوک...بیا بریم بیرون یکم بگردیم خیلی وقته نرفتیم بیرون "what mine
۹.۹k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.