فیک جونگکوک: تاته مائه
فیکجونگکوک: تاتهمائه
part¹⁷
صدای شکستن ظروف کل فضا را اشغال کرد
صدای شکستن پشت سر هم شنیده میشد
این صدا فضا را بیشتر از قبل ترسناکتر میکرد
از ترس در گوشهایشان را گرفتن تا صدا را کمتر بشنوند ولی تاثیری نداشت
چشمانشان از ترس روی هم محکم بسته بودن
آرزو میکردن این صدا هر چه زودتر قطع بشه
ولی شخص تولید کننده صدا همچین قصدی نداشت
بعد از گذشت چند دقیقه دردناک صدا قطع شد
ولی بعدش صدای کشیده شدن زنجیر شنیده میشد
صدا داشت از پلهها بالا میآمد تا رسید به پشت در اتاق
پشت در اتاق ایستاد و محکم زنجیر روی زمین میکوبید
توی راهرو حرف کرد میکرد و زنجیر را دنبال خودش میکشید
بعد از گذشت ده دقیقه صدای آژیرپلیس بلند شد
شخص سریع از پلهها پایین رفت و از خانه خارج شد
صدای پلیس شنیده میشد
" ایست "
دنبال شخص حرکت میکردن
ناگهان صدای گلوله محیط پر کرد
پلیس پشت در اتاق ایستاد
" پلیس...در اتاق باز کنید "
نفس از ترس خود را بیرون دادن به سمت در رفتن بازش کردن
به پایگاه پلیس رفتند و ازشون بازجوی کردن
همه چیز گفتند، جواب پلیس هم همین بود
" متاسفانه به دستش شلیک کردیم و نتونستیم بگیریمش هر کی هست احتمال دوباره پیدا شدنش هست پس به خونه نرید یه جای دیگه برید چند روزی اونجا بمونید "
از اونحا خارج شدن
" اینا هم هیچ کاری از دستشون بر نمیاد "a.t
نگاهی به نارا کرد ساکت ساکت بود
" نارا؟...خوبی؟ "a.t
بهش نگاه کرد
نارا: چرا اینقدر شبیهم بود؟
بدون هیچ حرفی فقط نگاش کرد
نزدیکش شد
دستش رو گرفت
" آدما ممکنه که شبیه هم باشن شبم بود ممکنه که من اشتباه دیده باشم، تازه یه چیزی به اسم میکاپ هست ممکنه خواسته شبیه تو باشه تا فکر کنم توعی "a.t
نارا: منطقیه
دستش را روی شونش انداخت
" خب نارا خانم بی خونه شدیم...کجا بمونیم؟ "a.t
خندهای کوچیکی کرد
نارا: باید بریم مسافر خونه
" پول نداریم عمرا الان بیام توی اون خونه "a.t
نارا: میریم مسافر خونه بهش میگیم که پول نداریم فردا صبح که شد میریم با چندتا از دوستامون از خونه پول بر میداریم بهش میدیم
" اگه قبول کنه "a.t
نارا: دیگه باید از چرب زبونی مون استفاده کنیم
" پس پیش به سوی مسافر خونه "a.t
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤𝐇𝐨𝐦𝐞 𝐭𝐫𝐚𝐯𝐞𝐥𝐞𝐫╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
| نمیشه
نارا: آخه چرا گفتیم که فردا صبح پولو میاریم
| گفتم نمیشه
" آقای محترم بهتون وضعیتمون رو گفتیم امشبو اینجا بمونیم فردا صبح پولو میاریم "a.t
| از کجا بدونیم سرم کلاه نمیزارید؟
نارا: آقا همچین کاری نمیکنیم قول میدیم
| یه شناسنامه بدید تا مطمعن شم
" اگه شناسنامه داشتیم که پولم داشتیم که این چه حرفیه "a.t
| اوففف...باشه بیاید اینم کلید طبقهای ۲ اتاق ۲۳
" خیلی ازتون ممنونیم "a.t
part¹⁷
صدای شکستن ظروف کل فضا را اشغال کرد
صدای شکستن پشت سر هم شنیده میشد
این صدا فضا را بیشتر از قبل ترسناکتر میکرد
از ترس در گوشهایشان را گرفتن تا صدا را کمتر بشنوند ولی تاثیری نداشت
چشمانشان از ترس روی هم محکم بسته بودن
آرزو میکردن این صدا هر چه زودتر قطع بشه
ولی شخص تولید کننده صدا همچین قصدی نداشت
بعد از گذشت چند دقیقه دردناک صدا قطع شد
ولی بعدش صدای کشیده شدن زنجیر شنیده میشد
صدا داشت از پلهها بالا میآمد تا رسید به پشت در اتاق
پشت در اتاق ایستاد و محکم زنجیر روی زمین میکوبید
توی راهرو حرف کرد میکرد و زنجیر را دنبال خودش میکشید
بعد از گذشت ده دقیقه صدای آژیرپلیس بلند شد
شخص سریع از پلهها پایین رفت و از خانه خارج شد
صدای پلیس شنیده میشد
" ایست "
دنبال شخص حرکت میکردن
ناگهان صدای گلوله محیط پر کرد
پلیس پشت در اتاق ایستاد
" پلیس...در اتاق باز کنید "
نفس از ترس خود را بیرون دادن به سمت در رفتن بازش کردن
به پایگاه پلیس رفتند و ازشون بازجوی کردن
همه چیز گفتند، جواب پلیس هم همین بود
" متاسفانه به دستش شلیک کردیم و نتونستیم بگیریمش هر کی هست احتمال دوباره پیدا شدنش هست پس به خونه نرید یه جای دیگه برید چند روزی اونجا بمونید "
از اونحا خارج شدن
" اینا هم هیچ کاری از دستشون بر نمیاد "a.t
نگاهی به نارا کرد ساکت ساکت بود
" نارا؟...خوبی؟ "a.t
بهش نگاه کرد
نارا: چرا اینقدر شبیهم بود؟
بدون هیچ حرفی فقط نگاش کرد
نزدیکش شد
دستش رو گرفت
" آدما ممکنه که شبیه هم باشن شبم بود ممکنه که من اشتباه دیده باشم، تازه یه چیزی به اسم میکاپ هست ممکنه خواسته شبیه تو باشه تا فکر کنم توعی "a.t
نارا: منطقیه
دستش را روی شونش انداخت
" خب نارا خانم بی خونه شدیم...کجا بمونیم؟ "a.t
خندهای کوچیکی کرد
نارا: باید بریم مسافر خونه
" پول نداریم عمرا الان بیام توی اون خونه "a.t
نارا: میریم مسافر خونه بهش میگیم که پول نداریم فردا صبح که شد میریم با چندتا از دوستامون از خونه پول بر میداریم بهش میدیم
" اگه قبول کنه "a.t
نارا: دیگه باید از چرب زبونی مون استفاده کنیم
" پس پیش به سوی مسافر خونه "a.t
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤𝐇𝐨𝐦𝐞 𝐭𝐫𝐚𝐯𝐞𝐥𝐞𝐫╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
| نمیشه
نارا: آخه چرا گفتیم که فردا صبح پولو میاریم
| گفتم نمیشه
" آقای محترم بهتون وضعیتمون رو گفتیم امشبو اینجا بمونیم فردا صبح پولو میاریم "a.t
| از کجا بدونیم سرم کلاه نمیزارید؟
نارا: آقا همچین کاری نمیکنیم قول میدیم
| یه شناسنامه بدید تا مطمعن شم
" اگه شناسنامه داشتیم که پولم داشتیم که این چه حرفیه "a.t
| اوففف...باشه بیاید اینم کلید طبقهای ۲ اتاق ۲۳
" خیلی ازتون ممنونیم "a.t
۸.۳k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.