part=3
part=3
When he was crazy and you were her doctor💙🐬
ویو ا/ت
از افکار مضخرفم آمدم بیرون الکسا رو گذاشتم روی زمین و رفتم سمت اتاق خواب و دختر کوچولوم هم غر غر کنان دنبالم میکرد در اتاق خواب رو باز کردم و رفتم تو
ا/ت:اهم اهم خانم کوچولو میخوام لباس عوض کنم
الکسا:خب عوش چن من که کالی ندالم(خب عوض کن من که کاری ندارم)
ا/ت:پرو خانم منظورم اینه نیا تو اتاق(با خنده)
الکسا:ایششش اشلا من لفتم پیش مامانی(گریه الکی)(مامانی=مامان ا/ت)
خنده ای به کارای دختر کوچولوم کردم و رفتم لباسم رو عوض کردم....(دیگه کاراشو کرد حال ندارم بنویسم)
میخواستم برم توی سالن که گوشیم زنگ خورد جیمین بود
گوشی رو برداشتم
جیمین:الو ا/ت سلام(با عجله و استرس)
ا/ت:سلام جیمین چیزی شده
جیمین:ارع جئون جونگکوک فرار کرده
ا/ت: چی....چطوری از انفرادی فرار کرده؟؟
جیمین: اینطوری که دوربین ها نشون میدن یکی کمکش کرده فرار کنه
ا/ت: چهره اش معلومه یا نه؟؟؟
جیمین:ا..ارع
ا/ت:خب کیه ما میشناسیمش؟؟؟؟
صدای از جانب جیمین نمیومد داشتم کم کم نگران میشدم
الووو..جیمین...الووو...الووو(داد)
چند دقیقه ای گذشت صدای نیومد داشتم کلافه میشدم که...
جیمین:کیم تهیونگ
قلبم دیگه نمیزد رنگم شبیه گچ شده بود دستام شروع به لرزش کرد
ا/ت:ک.... کیم....ته..تهیو..تهیونگ(گوشی از دستش میوفته)
نه نه نه الکسا اگر متوجه الکسا بشه چی اونو ازم میگیره نمیخوام نمیخوام نه نه (با گریه و ترس)
جیمین:ا/ت....ا/ت....ا/ت....لعنتی جواب بدهههه ا/ت(عربده)
ا/ت:تهیونگ از کجا جئون رو میشناخت اخه....خدایاااا...حالا چیکار کنم ......اگر بفهمه این همه مدت بچش رو ازش مخفی کردم چی....
....ویو جنگکوک.....
همونطوری که گفته بودی رفتار کردم این چند وقت هیونگ
اما ی سوال تو دکتر لی رو از کجا میشناسی؟؟؟
ته:یعنی نباید زنم رو بشناسم..
کوک:هان؟؟
ته:..........................
شرط:
like=30
comment=20
سلام سلام لوبیا های خاله خوبین؟؟
شرمنده نبودم شاید ی کمی دیر پارت های بعد رو آپ کنم و درخواستی ها رو هم دیر بزارم بازم شرمنده...🥺🌝
When he was crazy and you were her doctor💙🐬
ویو ا/ت
از افکار مضخرفم آمدم بیرون الکسا رو گذاشتم روی زمین و رفتم سمت اتاق خواب و دختر کوچولوم هم غر غر کنان دنبالم میکرد در اتاق خواب رو باز کردم و رفتم تو
ا/ت:اهم اهم خانم کوچولو میخوام لباس عوض کنم
الکسا:خب عوش چن من که کالی ندالم(خب عوض کن من که کاری ندارم)
ا/ت:پرو خانم منظورم اینه نیا تو اتاق(با خنده)
الکسا:ایششش اشلا من لفتم پیش مامانی(گریه الکی)(مامانی=مامان ا/ت)
خنده ای به کارای دختر کوچولوم کردم و رفتم لباسم رو عوض کردم....(دیگه کاراشو کرد حال ندارم بنویسم)
میخواستم برم توی سالن که گوشیم زنگ خورد جیمین بود
گوشی رو برداشتم
جیمین:الو ا/ت سلام(با عجله و استرس)
ا/ت:سلام جیمین چیزی شده
جیمین:ارع جئون جونگکوک فرار کرده
ا/ت: چی....چطوری از انفرادی فرار کرده؟؟
جیمین: اینطوری که دوربین ها نشون میدن یکی کمکش کرده فرار کنه
ا/ت: چهره اش معلومه یا نه؟؟؟
جیمین:ا..ارع
ا/ت:خب کیه ما میشناسیمش؟؟؟؟
صدای از جانب جیمین نمیومد داشتم کم کم نگران میشدم
الووو..جیمین...الووو...الووو(داد)
چند دقیقه ای گذشت صدای نیومد داشتم کلافه میشدم که...
جیمین:کیم تهیونگ
قلبم دیگه نمیزد رنگم شبیه گچ شده بود دستام شروع به لرزش کرد
ا/ت:ک.... کیم....ته..تهیو..تهیونگ(گوشی از دستش میوفته)
نه نه نه الکسا اگر متوجه الکسا بشه چی اونو ازم میگیره نمیخوام نمیخوام نه نه (با گریه و ترس)
جیمین:ا/ت....ا/ت....ا/ت....لعنتی جواب بدهههه ا/ت(عربده)
ا/ت:تهیونگ از کجا جئون رو میشناخت اخه....خدایاااا...حالا چیکار کنم ......اگر بفهمه این همه مدت بچش رو ازش مخفی کردم چی....
....ویو جنگکوک.....
همونطوری که گفته بودی رفتار کردم این چند وقت هیونگ
اما ی سوال تو دکتر لی رو از کجا میشناسی؟؟؟
ته:یعنی نباید زنم رو بشناسم..
کوک:هان؟؟
ته:..........................
شرط:
like=30
comment=20
سلام سلام لوبیا های خاله خوبین؟؟
شرمنده نبودم شاید ی کمی دیر پارت های بعد رو آپ کنم و درخواستی ها رو هم دیر بزارم بازم شرمنده...🥺🌝
۲۶.۲k
۲۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.